سفارش تبلیغ
صبا ویژن
غیرتمند هرگز زنا نکند . [نهج البلاغه]

جوشش

 
 
ناشنیده‌ای از سیداحمد خمینی(دوشنبه 85 دی 11 ساعت 12:28 صبح )


--------------------------------------------------------------------------------
غلامعلی رجایی

--------------------------------------------------------------------------------
rajaee6845@yahoo.com

24 اسفند 1324 متولد شد و 26 اسفند 1373 به دیار یار شتافت. چنان سریع و پرشتاب به پدر پیوست که معلوم بود، همان چند سال فراق پدر، با او چه کرده است! پس از پدر هرجا می‌رفت، عطر و بوی خمینی از او به مشام می‌رسید و گاه که عرصه خیلی بر او تنگ می‌شد، فارغ از روال رسمی مجالس سخن و دیدار، آهی می‌کشید و غمگینانه می‌گفت: دلم برای او خیلی تنگ شده است و چه زیبا گفت، همسر فاضله‌اش که او همچون ماه به دور خورشید در گردش و طواف بود؛ صادق، صمیمی، مخلص، وفادار و امام که به سختی درباره افراد شهادت می‌داد و فارغ از رابطه پدر و فرزندی در پیامی درباره وی، چنین شهادت داد: «اینجانب در پیشگاه مقدس حق، شهادت می‌دهم که احمد از اول انقلاب تاکنون و از پیش از انقلاب، در زمانی که وارد این نحو مسائل سیاسی شده است، از او رفتار یا گفتاری که برخلاف ایده انقلاب اسلامی ایران باشد، ندیدم و در تمام مراحل از انقلاب پشتیبانی کرده و در مرحله پیروزی شکوهمند انقلاب، معین و کمک‌‌کار من بوده است و خود نیز می‌گفت، از زمانی که خود را شناخته، لحظه‌ای از خدمت به آرمان‌های امام سر باز نزده است.



در ماجرای تبعید امام(ره) از نجف به بصره به قصد کویت، در آن بیابان خشک و برهوت که امام جز خدا همراهی نداشت، این او بود که در آن بیابان غربت و درد، پروانه‌وار به دور شمع امام(ره) می‌چرخید و سرانجام همو بود که با تیزبینی خاص خویش، مهاجرت به فرانسه را به امام(ه) پیشنهاد کرد و امام(ه) هم پذیرفت.

همسر او می‌گوید، در دوران تبعید امام(ره) وقتی احمد برای درس به بیرون می‌رفت، هیچ‌گاه امید بازگشت او به خانه را نداشته است، زیرا هر لحظه احتمال دستگیری‌اش را می‌داد.

خود او می‌گفت: به جای این‌که به درس و مباحث علمی‌ برسم، ترجیح می‌دهم خود را قربانی انقلاب، امام و مردم کنم و سپر دردها و رنج‌های امام باشم.

همو بود که پس از درگذشت برادر مجتهدش، مرحوم حاج‌آقا مصطفی خمینی در آن شرایط سخت نجف، بار سنگینی را به دوش کشید تا ضربه و فشار کمتری به امام(ه) و اصحاب او وارد آید.

این اواخر به روستایی در حواشی قم رفت و در خانه‌ای کاهگلی، سه ماه را با کتاب «اربعین» امام(ه) گذری کرد، چه از عارفی شنیده بود که چند ماه بیشتر به پایان عمرش باقی نمانده است و او می‌خواست از همین اوقات، بهترین آمادگی‌ها را برای دیدار یار فراهم کند.

از او که حقیقتا «آقازاده» و «امام‌زاده» بود، ماترک و ارثی باقی نماند و این از وصیت‌نامه او روشن است و البته از پدری همچون امام(ه)، عجیب نیست که چنین فرزندی را در زهد و سادگی تربیت کند که مثل خود او دار و ندارش را به پای مردم و نهضت و کشور بریزد و هیچ اندوخته‌ای فراهم نیاورد.

به وصیت‌نامه‌اش بنگرید که سرفرازانه در بندی از آن می‌نویسد: من شخصا در هیچ بانک و مؤسسه‌ یا شرکتی و از این قبیل، وجهی (مالی) ندارم و اگر مختصر پولی در بانک تعاون اسلامی دارم، شهریه‌های مراجع بزرگوار قم است که باید صرف فقرا شود.

آقای طاهری خرم‌آبادی نقل می‌کرد که زمانی پس از رحلت حاج‌احمد‌آقا، خدمت آیت‌الله وحید خراسانی رسیدم و دیدم بسیار متأثر است. از ایشان علت را که پرسیدم، گفت: احمدآقا کمی پیش از رحلتش اینجا بود. از ایشان پرسیدم در این مدت خواب امام(ره) را ندیده‌ای، که گفت، بله، یک بار در خواب، امام(ه) را دیدم و از او پرسیدم، آخرت چگونه است، فرموده بودند: احمد، من گذشتم، ولی بسیار سخت بود. وی می‌گفت: پدرم در خواب دستش را تکان داد و گفت‌: احمد: حتی اگر دستت را مثل من این‌طوری حرکت بدهی، این تکان دست در اینجا همراه توست و باید برای آن پاسخی داشته باشی! او می‌گفت: وقتی از امام(ه) پرسیدم چه باید کرد، سه بار به من فرمودند: احمد خوب شو، خوب شو، خوب شو و او که خوب بود، تصمیم گرفت، خوب‌تر شود و خوب‌تر برود و خوب‌تر محشور شود.

او در همان خانه کاهگلی قم، تا پاسی از شب به عبادت می‌گذرانید و به عاقبت کار اندیشید و عجب این‌که به درستی گفته بود، من سه ماه بیشتر در این دنیا مهمان شما نیستم. این اواخر از همه اطرافیان، بی هیچ سابقه‌ای حلالیت می‌طلبید و همه در شگفت از این رفتاری که برای آنان ابهام داشت و عجیب‌تر از وصیت فرزندان امام، یکی وصیت حاج‌آقامصطفی به پدر است و دیگری وصیت حاج‌احمدآقا به مادرش و چه رازی در این ارتحال زودهنگام دو برادر است، خدا می‌داند و بس!

درود و رحمت خدا بر او و پدر و برادرش باد که تا عالم و آدم است، از خاندان خمینی، جز به عظمت و اخلاص و پاکی و نیکی یاد نخواهد شد.



 
از دست ما عصبانی باشید!؟(دوشنبه 85 دی 11 ساعت 12:28 صبح )

Imageدر پاسخ میگوییم که این ادعا یادآور آن حکایت معروف است بدین شرح که : روزگاری یک انسان مؤمن در مجاورت فردی معصیت‌کار منزل داشت و آن همسایه فاسق که تاب دیدن بندگان صالح خدا را نداشت، در هر فرصتی به ناسزاگویی به همسایه خود میپرداخت و هرگاه که با وی روبرو میشد بنای توهین می‌گذاشت و درمقابل آن مؤمن نیز به مصداق آیه «فاذا مروّا باللغو مروّا کراما» با بزرگواری گذشت کرده و اعتنایی به ناسزاها نمیکرد تا اینکه روزی به او خبر دادند که: «خوشحال باش! که آن همسایه بدزبان امروز به ستایش تو مشغول بود!» برخلاف انتظارشان وی با شنیدن این خبر در گوشه‌ای نشست و بنای گریه‌و زاری گذاشت!؟ با تعجب پرسیدند‌ «چرا گریه می‌کنی؟ ما گمان میکردیم از این خبر خوشحال میشوی!» جواب داد: «اتفاقاً بزرگترین مصیبت برای من روزی است که چنان انسان آلوده‌ای از من تعریف کند! من باید در کار خود تجدیدنظر کنم و ببینم کدام خلافی را مرتکب شده‌ام که باعث شده چنین فاسقی به مدح من بپردازد! تا دیروز که به من ناسزا می‌گفت، مطمئن بودم که هنوز در صراط مستقیم هستم و حالا که از من تعریف میکند، معلوم میشود که در ایمان من خللی حاصل شده است!» حکایت متلک‌پرانی ابطحی درخصوص مصافحه سردمداران صهیونیست و شیطان بزرگ با رئیس‌جمهور ایران اسلامی نیز از همین سیاق است!

 



?نهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری براستی حماسه‌ای شگفت بود که برکات فراوان آن آنچنان که باید آشکار نشده‌اند و مدتها جای آن دارد که محققان ابعاد آن را تبیین کنند. این انتخابات علاوه بر نتیجه شگفت‌ خود که انتخاب رئیس‌جمهوری از جنس مردم برغم جوسازیهای ناجوانمردانه رقبا بود، برکات دیگری نیز داشت که از جمله مهمترین آنها مشخص شدن میزان پایبندی مدعیان دمکراسی‌خواهی! به شعارهای آنچنانی مبنی بر احترام به رای مردم و.... بود!

بعقیدة نگارنده و برخلاف آنچه برخی میپندارند، دومرحله‌ای شدن انتخابات و موج جوسازیهای ایجادشده از سوی گروههای پرمدعای سیاسی در راستای مقابله با ارادة ملی و تخریب دکتر احمدی‌نژاد درطول یک هفته میان دومرحله، خود لطفی از الطاف خفیه الهی بود که باعث شد ملت ما هرچه بیشتر به ماهیت مذبذب داعیه‌داران کذاب لیبرال دمکراسی! پی ببرد والا اگر همین نتایج در مرحله اول حاصل میگردید، کجا ملت فرصت پیدا میکرد که آنچنان که باید اوج تشنگی تجدیدنظرطلبانِِِِِِ به اصطلاح اصلاح‌طلب برای کسب قدرت و حفظ رانتها را بشناسد؟! ازاین منظر باید خداوند متعال را سپاس گفت. این انتخابات از برخی جهات در نوع خود بی‌نظیر بود. بقول نویسنده‌ای: «در انتخابات نهم در کنار تخریب، تحقیر نیز جایگاه ویژه‌ای داشت. خاتمی در انتخابات هفتم تخریب شد، امّا تحقیر نشد. هاشمی نیز در انتخابات نهم تخریب شد، ولی تحقیر نشد. امّا احمدی‌نژاد نه تنها با تخریب سنگین از سوی نخبگان سیاسی و فکری و حتی دینی مواجه بود، تحقیر نیز شد!

آقای خاتمی که هشت سال سرمایه‌های فکری و مادی این مملکت را برای مفاهیمی چون گفتگوی تمدنها و جامعه مدنی هزینه کرد و همواره برای انسانیت و بشریت و اخلاق مانیفست صادر میکرد، در روزهای پایانی حکومت خود، میزان التزام عملی‌اش را به شعارهای خویش آشکارا نشان داد. او احمدی‌نژاد را دون شان ملت ایران نامید! و با حمایت از هاشمی، قانونگرایی، یکی دیگر از دستاوردهایی که بدان میبالید را زیر پا گذاشت و نتوانست بی‌طرفی خود را حفظ کند.» (محمدرضا طاهری، مقاله «روایت فاجعه!»، ماهنامه سوره، شماره 19، شهریور 84، ص. 104) همچنین خاطره توهینهای دو تن از نمایندگان کاندیدای رقیب در برنامه زنده شبکه دوم سیما از ذهن بینندگان هنوز پاک نشده است! برغم آشکار شدن وزن حقیقی طالبان دمکراسی غربی و «نه» قاطع ملت به شیفتگان لیبرالیسم، وقاحت برخی از حضرات به حدی است که هنوز از رویه‌های خود دست برنداشته و با ساده‌اندیش قلمداد کردن ملت همچنان در پی نشان دادن آدرس غلط به مردم میباشند!؟

مزوّرانی که طی هشت‌ سال اخیر بیشترین تلاش را برای ترویج تز اصلی انجمن حجتیه (یعنی جدایی دین از سیاست) بکار برده و کوچکترین فرصتی را برای تهاجم به خط روشن امام راحل(ره) و اصلی‌ترین یادگار امام یعنی ولایت ‌فقیه از کف نداده‌اند، امروز و پس از شکست مفتضحانه خود ریاکارانه و البته مذبوحانه عَلَم امام‌خواهی را برافراشته و نام امام را همچون قرآن معاویه بر سرنیزه کرده‌اند! و از ظهور انجمن حجتیه و طالبان! اعلام خطر میکنند؟! باز بقول ظریفی: «خیلی زور دارد (و زَر دارد و تزویر دارد) که اولین پیشگامان آرمان‌زدایی از دین و حذف عدالتخواهی از قاموس انقلاب، امروز عَلَم مبارزه با تحّجر بردارند و فریاد آی دزد! آی دزد! سر دهند! کار به جایی رسیده که حتی «کارگزاران» هم ضد تحّجر شده‌اند! یک عمر تلاش کنی که پای عدالت را از دین کوتاه کنی و اسلام را در محدوده مسائل فردی و خصوصی به زنجیر بکشی و بعد به یکباره یاد امام بیفتی و از صحیفه نور کُد بیاوری و راه به راه مصاحبه و سخنرانی و ... کنی که ما بیداریم و نمی‌گذاریم میراث آن امام سفرکرده به دست متحجّرین پایمال شود! زهازه !، حبذا !، آفرین !، براوو !، هورا ! شما و امام؟! شما و مبارزه با تحّجر؟! اگر شما به میدان مبارزه با تحّجر بیایید، میدان به کجا برود؟!» (همان، سرمقاله، ص.4) گویا حضرات در خواب تشریف دارند! و همچنان مردم را دربست! مطیعِِِ افکار پوسیده خود میدانند که به این نفاق‌ورزی روی آورده‌اند؟! و یا درکمال بی‌ملاحظگی به اهانت به رئیس‌ جمهور محبوب می‌پردازند و برغم سپری شدن چندین ماه به همان شیوه مذبوحانه‌ای که در طول انتخابات بکار برده و پاسخ شایسته آن را هم از ملت دریافت کردند، ادامه میدهند!؟ از جمله اینان یکی هم معاون معزول حقوقی و پارلمانی رئیس‌ جمهور سابق است که به اذعان خودش پس از برکناری از سِمَت معاونت توسط آقای خاتمی و همچنین پس از برکناری از سِمَت مشاورت با حکم مردم! اوقات بیشتری جهت انجام رسالت خطیر! چَت‌بازی!! دارد و بویژه هَمّ خود را در این ایام به متلک‌گویی به منتخب 18 میلیونی ملت قرار داده است و کمتر روزی است که در وبلاگ خود به عقده‌گشایی علیه ریاست‌جمهور نپردازد!

دوگانگی در رفتار و گفتار و بی‌صداقتی تجدیدنظرطلبان که در سطور فوق گفته‌ آمد، بخصوص در مورد علی محمد ابطحی خیلی جالبتر است! حقاً خیلی وقاحت میخواهد که کسی که خود و پدرش از داعیان نشاندار! انجمن حجتیه و مروجان افکار متحجرانه و بقول امام و بعبارت دقیقتر مبدل کردن ارادت مردم به حضرت ولی عصر (عج) به دکان تکسّب و تعیّش خود هستند، حالا پس از دریافت سیلی جانانه از ملت فریاد «آی دزد!، آی دزد!» سر داده و همنوا با همدستان لیبرال خود و پاره‌ای از مدعیان دروغین خط امام (که تا دیروز برای زدودن یاد و نام و اندیشه‌‌های امام از هیچ تلاشی فروگذار نمیکردند!) به منتخب محبوب ملت انگ تحجر میزند و از ظهور انجمن حجتیه مینالد؟!!(یادداشت 27 تیر ???? آیه الله توسلی و جلسه این هفته مجمع تشخیص مصلحت) هیچکس اگر نداند خودش و ما که خوب میدانیم که - بعنوان مثال- مجلة «خورشید مکه» که در محافل آگاهان بعنوان ارگان اصلی اما بدون تابلوی انجمن حجتیه شناخته میشود (و با سوءاستفاده از رانتهای بادآورده وزارت ارشاد دوره اصلاحات آنچنان به کار خود گسترش داده که تقریباً‌ در تمام! دکه‌های مطبوعاتی تهران پوسترهای تبلیغاتی آن نصب شده!) و همان اوهام خرافاتی و اندیشه‌های انحرافی در خصوص رؤیت امام زمان (عج) و کشف دستخط حضرت در فلان مسجد! و مکاشفات دروغین! و ... را در میان جوانان بی‌گناه ترویج میکند، تحت مدیریت و ارشادات! حضرت !! پدر ایشان است! (هرچند که برای رد گم کردن و خالی نبودن عریضه هر از گاهی ارتباط با انجمن را حاشا و عکس امام و فرمایشات ایشان را علم کنند!)

آقای ابطحی در واقع متوجه نیست که برسرشاخ نشسته و بُن خود می‌بُرد و اهانتهای وی همگی به نفع دکتر احمدی‌نژاد تمام خواهد شد چرا که با آن سوابق مشعشعی!! که حضرتش ازخود بجای گذارده است، اتفاقاً اگر عنصر لُمپَنی مثل ایشان به حمایت از دولت بپردازد، ضعف رئیس‌جمهور محسوب میشود!! بنابراین خیال ابطحی آسوده باشد که ما نه تنها از متلکهای وی ذره‌ای احساس آزردگی نمی‌کنیم، بلکه مصّرانه! تقاضا داریم که به این رویه ادامه دهد! چراکه عجالتاً تا زمانی که وی به جوسازی علیه دولت مشغول است، همچنان از درستی مشی منتخب محبوب خود اطمینان خواهیم داشت و اگر روزی ایشان خدای‌ناکرده! به ستایش دکتر احمدی‌نژاد بپردازد، آن وقت است که باید عزا بگیریم و در صحت رویة دولت تردید رواداریم! و تفصیل این مدّعا ذیلاً‌ آمده است. آقای ابطحی ازجمله در یادداشت 26 شهریور با عنوان «عکس دستجمعی رهبران در سازمان ملل» اینگونه - به خیال خام خود- به تحقیر رئیس‌جمهور پرداخته و نوشته است: «از کارهای خوبی که در سفر آقای احمدی‌نژاد به نیویورک صورت پذیرفت حضور ایشان در مراسم عکس دستجمعی سران کشورها بود. این عکس یادگاری رهبران دنیاست که هرکدام به نمایندگی از کشوری می‌ایستند ...... درست نبود که نماینده ایران در آن نباشد. بخصوص رئیس‌جمهوری که یقین دارد بعد از بازگشت برای گرفتن عکس یادگاری با حضور بوش و شارون مورد اعتراض قرار نمی‌گیرد و راهپیمایان کفن‌پوش علیه او اعتراض نمی‌کنند، آنها [بوش و شارون] هم سراغ وی برای احوالپرسی و دست‌دادن نمی‌آیند. سال 2000 در کنفرانس سران جهان هم اصرار ما به آقای خاتمی این بود که در آن مراسم شرکت کند ولی نکرد. وقتی من و آقای خرازی خیلی اصرار کردیم، گفت دیگر حوصله اینکه برای گرفتن یک عکس چندماه شاهد تظاهرات و حرف و مقاله و اینها باشم، ندارم. ضمن آنکه یقین داشت در آن مراسم رئیس‌جمهور آمریکا که اولین بار بود پای سخنرانی رئیس‌جمهور ایران می‌نشست حتماً‌به سراغ وی خواهد آمد و دست خواهد داد و اگر این اتفاق می افتاد که نگو و نپرس!» سایت متمایل به جریان کارگزارانی انتخاب که با همان لوگو و آرم روزنامه سابق انتخاب منتشر میشود نیز همان روز با ذوق‌زدگی! این یادداشت را با عنوان «تقدیر ابطحی از احمدی‌نژاد!» درج کرده است. همانگونه که ملاحظه میشود آقای ابطحی این نکته که شخصیتهای عزیز! و محترمی!! مانند شارون قصّاب و بوش قاتل مردم عراق و افغانستان تمایلی به مصافحه با دکتر احمدی‌نژاد ندارند را بعنوان مایه سرافکندگی! رئیس‌جمهور کشورمان القاء کرده است!؟

در پاسخ میگوییم که این ادعا یادآور آن حکایت معروف است بدین شرح که : روزگاری یک انسان مؤمن در مجاورت فردی معصیت‌کار منزل داشت و آن همسایه فاسق که تاب دیدن بندگان صالح خدا را نداشت، در هر فرصتی به ناسزاگویی به همسایه خود میپرداخت و هرگاه که با وی روبرو میشد بنای توهین می‌گذاشت و درمقابل آن مؤمن نیز به مصداق آیه «فاذا مروّا باللغو مروّا کراما» با بزرگواری گذشت کرده و اعتنایی به ناسزاها نمیکرد تا اینکه روزی به او خبر دادند که: «خوشحال باش! که آن همسایه بدزبان امروز به ستایش تو مشغول بود!» برخلاف انتظارشان وی با شنیدن این خبر در گوشه‌ای نشست و بنای گریه‌و زاری گذاشت!؟ با تعجب پرسیدند‌ «چرا گریه می‌کنی؟ ما گمان میکردیم از این خبر خوشحال میشوی!» جواب داد: «اتفاقاً بزرگترین مصیبت برای من روزی است که چنان انسان آلوده‌ای از من تعریف کند! من باید در کار خود تجدیدنظر کنم و ببینم کدام خلافی را مرتکب شده‌ام که باعث شده چنین فاسقی به مدح من بپردازد! تا دیروز که به من ناسزا می‌گفت، مطمئن بودم که هنوز در صراط مستقیم هستم و حالا که از من تعریف میکند، معلوم میشود که در ایمان من خللی حاصل شده است!» حکایت متلک‌پرانی ابطحی درخصوص مصافحه سردمداران صهیونیست و شیطان بزرگ با رئیس‌جمهور ایران اسلامی نیز از همین سیاق است!

اینکه امثال بوش و شارون علاقه (و بعبارت دقیقتر جرات!) مواجهه با دکتر احمدی‌نژاد - که با تاسی از اسلاف صالح خود، شهید رجایی و رهبرمعظم انقلاب،فریاد استکبارستیزی ملت ایران را در مجامع جهانی طنین‌انداز کرده و همچون آن بزرگواران خشم استکبار را برانگیخته و نمایندگان آنها را وادار به خروج از محل سخنرانی کرده- ندارند، نه تنها خرده‌ای بر دکتراحمدی‌نژاد نمی‌باشد، بلکه اتفاقاً‌ مایه افتخار ایشان و سربلندی ملّت و متقابلاً مایة سرافکندگی مدعیان بی‌هنری است که کعبه آمال خود را در اوهام ورشکسته و مدینه خیالی غرب می‌جویند! این موهبت عُظمی! یعنی دست‌دادن و یحتمل دستبوسی!! بوش و شارون ارزانی همان غربزدگان باد! آنها هستند که باید درخصوص این ننگ بزرگ یعنی نشاندن لبخند رضایت برلب پلیدترین ابنای بشر سرافکنده باشند! چه زیبا امام استکبارستیزمان تکلیف را مشخص فرموده که: «آن روز که آمریکا از ما تعریف کند، باید عزا بگیریم و در خود شک کنیم!» جا دارد مزوّرانی که پس از هشت سال امام‌زدایی امروز برای لاپوشانی شکست خود منافقانه زیر عَلم امام سینه چاک کرده‌اند و در همان حال گپ و گئده با مستکبران جنایتکار را مایه افتخار و عزت! میدانند، نسبت خود را با این بیانات امام روشن کنند:«غرب و شرق تا شما را از هویت اسلامی‌تان به خیال خام خودشان بیرون نبرند، آرام نخواهند نشست. نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شوید و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور. همیشه با بصیرت و چشمانی باز به دشمنان خیره شوید و آنان را آرام نگذارید که اگر آرام گذارید، لحظه‌ای آرامتان نمی‌گذارند.» (صحیفه‌نور، ج.21، ص.109)

«نکته مهمی که همه ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کی و تا کجا ما را تحمّل می‌کنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همه هویّتها و ارزشهای معنوی دینمان نمی‌شناسند. به گفته قرآن کریم هرگز دست از مقابله و ستیز با شما برنمی‌دارند مگر اینکه شما را از دینتان برگردانند و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، صهیونیستها و آمریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبمان را لکه‌دار نمایند. بعضی مغرضین ما را به اعمال سیاست نفرت و کینه‌توزی در مجامع جهانی توصیف و مورد شماتت قرار می‌دهند و با دلسوزیهای بی‌مورد و اعتراضهای کودکانه میگویند جمهوری اسلامی سبب دشمنیها شده است و از چشم غرب و شرق و ایادیشان افتاده است! که چه خوبست به این سئوال پاسخ داده شود که ملّتهای جهان سوم و مسلمانان و خصوصاً ملّت ایران چه زمانی نزد غربیها و شرقیها احترام و اعتبار داشته‌اند که امروز بی‌اعتبار شده‌اند؟! آری! اگر ملت ایران از همه اصول و موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانه عزّت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین علیهم‌السلام را با دستهای خود ویران نماید، آنوقت ممکن است جهانخواران اورا به عنوان یک ملّت ضعیف و فقیر و بی‌فرهنگ به رسمیت بشناسند ولی در همان حدی که آنها آقا باشند، ما نوکر؛ آنها ابرقدرت باشند، ماضعیف؛ آنها ولی و قیّم باشند، ما جیره‌خوار و حافظ منافع آنها. نه یک ایران با هویت ایرانی اسلامی، بلکه ایرانی که شناسنامه‌اش را آمریکا و شوروی صادر کند؛ ایرانی که ارابه سیاست آمریکا یا شوروی را بکشد.» (پیام استقامت حضرت امام، ذیحجه 1408، تیرماه 1367)

ضمناً ‌گویا آقای ابطحی فراموش کرده است که همین ابتدای سال جاری آقای خاتمی بدون اینکه ضرورت خاصّی وجود داشته باشد، بنا به همان دیدگاههای معمول!ِ خود در مراسم تشییع‌ پاپ قبلی حاضر شده و اتفاقاً با همتای صهیونیست خود نیز - بنحو غیرمنتظره- هم‌کلام شد و رسانه‌های استکباری تصاویر این اتفاق را به دنیا مخابره کرده و به القاء منویات مغرضانه خود پرداختند، اما برخلاف ادعای کذب ابطحی «موج تظاهرات و حرف و مقاله آنهم به مدت چندماه! در کشور ایجاد نشد و راهپیمایان کفن‌پوش علیه ایشان براه نیفتادند!» و موضوع در حد معدودی اعتراض دلسوزانه و ابراز تاسف خلاصه گردید، ضمن اینکه بسیارعجیب است که آقای خاتمی از زبان ابطحی بعنوان فردی بی‌تحمل و گریزان از نقد و منتقدان معرفی شده‌اند! پس تکلیف شعارهای زیبای تسامح و تحمل مخالف و استقبال از منتقد و ..... چه میشود؟! آیا این مفاهیم را فقط برای معاندان ضدانقلاب و سکولارها روا میدانستید؟! البته آقای ابطحی نخستین کسی نیست که به «اعتراض کودکانه» علیه استکبارستیزی جمهوری اسلامی میپردازد، از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی نیز لیبرالهای محبوب وی - یا به تعبیر حضرت امام «مغرضان»- مکرراً از اینکه سازش‌ناپذیری نظام با استکبار جهانی سبب بی‌اعتباری کشور! در عرصه بین‌المللی شده، مینالیدند و هم از آن رو بود که سیدالشهدای انقلاب اسلامی، آیت‌الله بهشتی درپاسخ فریاد برآوردند: «عده‌ای مدام می‌گویند که ای وای! دارند آبروی انقلاب ما را میبرند! مگر ما از اینها (استکبار جهانی) جز این هم میتوانستیم توقع داشته باشیم؟! به شما قول میدهم فقط در یک حالت اینها به شما بارک‌الله خواهند گفت و آن، موقعی است که دوباره و به شکل تازه‌ای راه بازگشت امپریالیسم و صهیونیسم را به کشورعزیزتان باز کنید، به آنها بگویید: بفرمایید! خیرمقدم! در آن حالت تمام دستگاههای تبلیغاتی درباره همه مردم ما به ستایش و ثناگویی خواهند پرداخت! والا تا زمانیکه ملت ما در برابر این ستمگران چپاولگر دنیا ایستادگی میکند، آنها باید هم فحش بدهند! هیچوقت ما آبروی انقلاب را نباید در نوشته‌های روزنامه‌ها و مجله‌های صهیونیستی و سروصداهای رادیوها و تلویزیونهای امپریالیستی بنگریم!» (سخنرانی شهید بهشتی پیش از خطبه‌های نمازجمعه تهران، 13/10/59) و در انتها همنوا با آن شهید مظلوم و استکبارستیز که بر شیطان بزرگ اینگونه خروشید که: «آمریکا! از ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر!» ما نیز خطاب به نوکران ذلیل آمریکا میگوییم که از انتخاب شایسته و دشمن‌سوز ملت ایران عصبانی باشید!!

محسن رحمتی



 
ناگفته‌هاى ناطق‌نورى با روزنامه شرق(دوشنبه 85 دی 11 ساعت 12:28 صبح )



روزنامه شرق: اولین گفت وگو با على اکبر ناطق نورى پس از انتخابات ریاست جمهورى، در منطقه فرمانیه تهران انجام شد. در منزل او. به همین دلیل نیز گفت‌وگوى ما با او از ماجراهاى انتخابات ریاست جمهورى آغاز شد، پشت پرده‌ها بیان شد و این موضوع به برنامه هاى تبلیغاتى احمدى نژاد رسید. او گفت در جریان انتخابات احمدى نژاد برنامه هایش را ارائه داد اما آن برنامه ها بسیار «فضایى» بود. این گفت‌وگو آرام آرام به تغییر مدیران در دولت کنونى رسید، سپس بحث انتخابات خبرگان پیش کشیده شد و نهایتاً با پرونده هسته اى به اتمام رسید. ناطق نورى بسیار خوش مشرب و خوش اخلاق و منصف است. او سالى سه بار پاى پیاده از کوه هاى جماران تا شهر نور در استان مازندران سفر مى کند. بسیار ورزش مى کند و به جاى قند از خرماهاى ریزى که تنها در منزل او یافت مى شود، استفاده مى کند. کتابخانه او پر بود از کتاب هاى دینى و میز کارش بسیار شلوغ بود. ناطق نورى با خنده و شوخى از همه انتقاد کرد. از دولت خاتمى گرفته تا دولت احمدى نژاد و دیگرانى که او را پیش از این دلگیر کرده بودند.




• مدت ها است که جناب عالى در عرصه سیاست سکوت پیشه کرده اید. خصوصاً بعد از انتخابات ریاست جمهورى و برخى اتفاقات، این سکوت سنگین تر و چشمگیرتر شد. هر بار نیز کسى به شما نزدیک شد و علت را پرسید، او را با سکوت بدرقه کردید. علت این سکوت چیست؟ آیا از سیاست دورى کرده اید؟
این سکوت جدید نیست. خیلى پیشتر از انتخابات و وقایع آن بر این تصمیم بودم که کمتر سخن بگویم. بنا داشتم که سکوت کنم و تصمیم گرفته بودم کمتر مصاحبه کنم.

 

• چرا؟ از چه زمانى به این تصمیم رسیدید؟
فکر مى کنم بعد از مجلس پنجم بود که به این سمت حرکت کردم. تصمیم گرفته بودم زیاد سخن نگویم تا اینکه به انتخابات ریاست جمهورى دوره هفتم رسیدیم. من به این اصل اعتقاد دارم که مسئولین کشور و سیاسیون ما بسیار حرف مى زنند. مصاحبه هاى زیادى دارند و همین باعث مى شود که سخنانشان کم اثر شود و دیگران نیز روى این سخنان تعمق نمى کنند. ضمن آن ممکن است تبعات و مسائلى نیز به دنبال داشته باشد.

 

• اما به نظر مى رسد شما به این دلیل سکوت نکرده اید.
نه. این اصلى است که من به آن اعتقاد دارم و قائلم که مسئولین باید کمتر سخن بگویند. خاطرم هست در سال ?? که من را دستگیر کرده بودند به زندان قزل قلعه برده بودند. آنجا چند نفر زندانى توده اى هم وجود داشت. بعداً با هم آشنا شدیم. در مسیر وضو گرفتن گاهى آنها را مى دیدم و کلامى با هم سخن مى گفتیم. یکى از آنها با ایما و اشاره به من گفت که وقتى براى بازجویى بردندت،  کم حرف بزن. پاسخ هاى بازجو را کوتاه بده. دلیل آن را فهمیدم. اما بعداً که روابط ما کمى آزاد شد و اجازه دادند ارتباطات بیشتر باشد، از او پرسیدم منظورت را برایم روشن تر کن. گفت بعضى ها عادت دارند که وقتى از آنها سئوال مى شود مرتب پاسخ بدهند و صحبت کنند. اما غافل هستند که بازجو از میان آن جواب ها سئوالات جدیدى مطرح مى کند. زیرا تخصص یک بازجو این است و او حرفه اى است. هرچه بیشتر انسان حرف بزند، ممکن است خطاى بیشترى نیز داشته باشد.

 

• اما شما در جریان انتخابات دوره نهم ریاست جمهورى کم و بیش اظهاراتى داشتید، در جلسات و محافل دیده مى شدید. اما ناگهان سکوت پیشه کردید.
خوب در انتخابات ریاست جمهورى جریان ما در شوراى هماهنگى نیز مثل همه جریانات دیگر دچار بعضى از تفاوت دیدگاه ها شد. در نتیجه چالش هایى به وجود آمد. ترجیح من در این ایام این بود که کمتر سخن بگویم. مصلحت را در این دیدم که این کمتر حرف زدن باعث شود تنش ها و چالش ها کمتر شود.

 

• اما چالش ها کمتر نشد. شد؟ هرچه بیشتر به شب انتخابات نزدیک مى شدیم، چالش ها بیشتر مى شد و به تبع آن سکوت شما پررنگ تر.
خب، گفتم که من تصمیم قبلى ام این بود که کمتر سخن بگویم. از همان مقطع نیز تصمیم گرفتم از فعالیت هاى تشکیلاتى کنار بکشم.

 

• یعنى از شوراى هماهنگى؟
حالا چه در شوراى هماهنگى و چه شبیه به این نوع تشکیلات. خب لازمه اش این بود که کمتر سخن بگویم. زیرا مرتب این سئوال مطرح مى شد که چرا کنار مى روى، چه اتفاقى رخ داده و من باید به این سئوالات جواب مى دادم. به همین خاطر تصمیم گرفتم دم پر نیایم و سخنى نیز نگویم.

 

• حالا این کنار کشیدن از فعالیت هاى تشکیلاتى آیا به معناى پایان فعالیت هاى سیاسى و خداحافظى با آن است؟
نه. ماها که قائل به این هستیم دین و سیاست ما یکى است و منشاء آن از یک جا است نمى توانیم سیاست را کنار بگذاریم. ما از ابتدا این گونه بار آمدیم و نمى توانیم از مسائل سیاسى کشور جدا شویم.

 

• پس تصمیم دارید همچون آقاى کروبى تشکیلات جدیدى را راه اندازى کنید یا حزب جدیدى پایه گذارى کنید؟ این تعبیر درست است؟
مى خواهم انفرادى در سیاست فعالیت کنم. قصد ندارم مثل آقاى کروبى که اعتماد ملى را راه انداختند،  چنین کارى بکنم. سلیقه من متفاوت است. به همان علت که در مجلس ششم ثبت نام نکردم، در مجلس هفتم که به نظر مى رسید وضعیت براى ما مهیا بود، ثبت نام نکردم، به همان دلیل نیز از این صحنه هم کنار رفتم.

 

• آن دلیل چیست؟
هر کسى باید براى فعالیت هاى تشکیلاتى خودش عمرى را تعریف کند. این عمر که تمام شد باید به اتاق فکر برود و دیگران از تجربه او استفاده کنند. اما به عنوان یک عنصر سیاسى مثل بسیارى دیگر در صحنه هستم ولى در تشکیلات نیستم.

 

• در واقع مى توان استنباط کرد که شما از جامعه روحانیت مبارز نیز کناره گیرى کرده اید؟
خیر. جامعه روحانیت یک تشکیلات حزبى نیست. روحانى است. از قبل از انقلاب نیز بود. آقاى مطهرى از جمله بنیانگذاران آن بود. یک روز به من گفت که آقاى نورى، این آقایون و علماى مناطق را هفته اى یک بار دور هم جمع کنید تا با هم گپى بزنند. این اتفاقى مفید است. وقتى جمع شدند از یکدیگر مى پرسند چه خبر. بعد کم کم که اخبار داغ شد مى  گویند چه باید کرد. این آغاز یک حرکت است. جامعه روحانیت این گونه شکل گرفت. این جمع، پدرانه به انقلاب و نظام نگاه مى کند و مدافع آن است. کار سیاسى مى کند. جمع مى شوند و از اصول انقلاب دفاع مى کنند. ولى آن چنان که تصور مى رود کار حزبى نمى کند. لذا عضویت من در آنجا ثابت است و در جلسات شرکت مى کنم.

 

• اما به هرحال جامعه روحانیت در انتخابات نقش آفرینى سیاسى دارد. شما هم در این حزب یا تشکل تاثیرگذارید. این یک کار تشکیلاتى است و به نظرم منافات دارد با سخن پیشین شما.
شاید من به اندازه خودم تاثیرگذار باشم. اما یک نفر هستم. دبیر ما جناب آقاى مهدوى کنى است. بله جامعه روحانیت کار سیاسى هم مى کند. اما تشکیلات حزبى نیست.

 

• برگردیم به ماجراى انتخابات که در ابتداى سخن به آن اشاره شد. از برخى چالش ها در شوراى هماهنگى سخن گفتید. این شوراى هماهنگى اصلاً از چه زمانى راه اندازى شد و ماجراى تشکیل آن چه بود؟
مدت ها قبل از اینکه شوراى هماهنگى تشکیل شود روزى به دوستان در تشکل هاى جبهه پیروان خط امام و رهبرى و تشکل هاى همسو گفتم که به دنبال شخص دیگرى به جاى من بگردید. مى خواهم کنار بروم. اما هیچ وقت این اتفاق نیفتاد و هرچه به انتخابات شوراهاى دور دوم و بعد مجلس هفتم و سپس انتخابات ریاست جمهورى نزدیک شدیم، کسى پیدا نشد که بیاید زیر این بار سنگین. من ناگزیر ماندگار شدم. بعد دیدم این دوستان ما، خیلى ناهماهنگ حرف مى زنند، مصاحبه مى کنند و یا مسائلى را مطرح مى کنند. خب لازم بود هماهنگى هایى صورت بگیرد.

 

• کدام از گروه ها و دوستانتان ناهماهنگ بودند.
تشکل هاى همسو که با ما مرتبط بودند بیشتر از دیگران ناهماهنگ بودند. بالاخره تصمیم گرفتم آنها را جمع کنم. پیشنهاد دادم که یک جمع متمرکز بشویم و هماهنگ حرکت کنیم. اگر بنا است حرف بزنیم، همه یک نظر را بگوییم.

 

• این در چه دوره زمانى بود؟
حدوداً قبل از انتخابات دور دوم شوراها بود.

 

• اوایل سال ??؟
تقریباً. در آن جلسه گفتم اگر قرار است کسى حرفى بزند، باید معلوم باشد که چه مى گوید. جلسات آرام آرام شکل گرفت و این هماهنگى بیشتر شد. بعداً که مى خواستیم اسم بگذاریم، پیشنهاد دادیم که بشود شوراى هماهنگى نیروهاى انقلاب.

 

• آیا اصول ثابتى هم وجود داشت تا این همگرایى بیشتر شود؟
بله. چهار اصل را اعلام کردیم. گفتیم که هر حزب و تشکیلاتى که این ? اصل را قبول دارد، مى تواند در این شورا حاضر شود. آن اصول؛ اسلام، انقلاب، امام و رهبرى بود. با این اصول بالاخره شکل گرفت و انتخابات شوراها از راه رسید.

 

• در آن زمان اما بحثى در این باره نمى شد که مثلاً تحت عنوان شوراى هماهنگى جمعى فعالیت مى کنند.
در آن زمان تابلوهاى مختلفى را براى شهرها در نظر گرفتیم. فعالیت متمرکز در شوراى هماهنگى بود. اما نیروها را آزاد گذاشتیم که کاندیداها و نام تشکل و گروهشان را نیز خود انتخاب کنند.

 

• در تهران نیز این اختیار عمل وجود داشت؟
بله. شوراى هماهنگى مرکز با نام آبادگران فعالیت کرد. اما در شیراز به نام آفتاب فعالیت کرد یا در شهرهاى دیگر با اسامى دیگر. بعد از آن نیز شوراى هماهنگى در مجلس هفتم و انتخابات ریاست جمهورى نقش آفرین اصلى بود.

 

• اما در انتخابات ریاست جمهورى، شوراى هماهنگى به پایان راه نرسید. فکر مى کنم از بهمن ماه ?? شما کناره گیرى کردید و اختلافات افزایش یافت.
البته من تا شب آخرى که کاندیداى ما در صحنه حضور داشت حاضر بودم.

 

• یعنى تا ?? خرداد؟
بله. من به آقاى لاریجانى قول داده بودم. به ایشان گفتم چه مرحله اول و چه مرحله دوم تا زمانى که شما در صحنه باشید من هستم و حمایت مى کنم اما پس از آن نیستم.

 

• پس این بحث کناره گیرى شما و اینکه اعلام شد قهر کردید چه بود؟
نه. قهر نکردم.

 

• اما عنوان شد که قهر کردید.
این تلقى به وجود آمده بود، در حالى که من حضور داشتم.

 

• در جلسات شوراى هماهنگى حضور داشتید؟
بله. تا شب آخر یعنى ?? خرداد، حاضر بودم. همه جلسات نیز در دفتر من برگزار مى شد. تا شب آخر جلسات در دفتر من بود، قهرى در میان نبود.

 

• در جریان انتخابات شما به صراحت اعلام کردید که آقاى هاشمى را در لیست خودتان قرار نمى دهید. در حالى که ایشان عضو جامعه روحانیت بود و به شما نزدیک. چرا این تصمیم را گرفتید؟
به خاطر اینکه آقاى هاشمى تصمیم نگرفته بود.

 

• اما مشخص بود که در انتخابات شرکت مى کند.
ما احتمال نیامدن ایشان را بیشتر از آمدنش مى دادیم.

 
 
• یعنى شما با این خبرگى در سیاست نمى توانستید حدس بزنید که آقاى هاشمى مى آید؟
خوب آقاى هاشمى از ما خبره تر هستند. اتفاقاً در سیاست ایشان بسیار باهوش هستند. البته من خودم در خصوص تصمیمات ایشان ان قلت هایى نیز داشتم. واقعاً ما نمى دانستیم که آقاى هاشمى بالاخره مى خواهد بیاید یا نه. من چندبار با ایشان صحبت کردم و همیشه به این نتیجه مى رسیدیم که ایشان نمى آید. وقتى کاندیداى نهایى ما آقاى لاریجانى شد رفتم پیش ایشان. گفتم که کاندیداى ما ایشان هستند. شما چه مى کنید. آقاى هاشمى رد نکردند اما گفتند که «مطلوب من آقاى ولایتى است. اما اگر آقاى لاریجانى هم باشد، مخالف نیستم.» وقتى این جمله را گفتند، براى ما عدم حضور ایشان تقویت شد.

 

• اگر آقاى هاشمى زودتر اعلام مى کرد، شما حاضر بودید که از آقاى لاریجانى صرف نظر کنید؟
اگر جدى تر حاضر مى شدند، ما تصمیم خودمان را مجدداً بررسى مى کردیم. اما چون تا یک مقطعى چیزى نگفتند ما هم نمى توانستیم دست روى دست بگذاریم. نیروها در استان ها بلاتکلیف بودند.

 

• خود شما آیا علاقه مند بودید که آقاى هاشمى کاندیدا شود یا خیر؟
در شوراى هماهنگى در این باره بحث بود. خیلى زیاد هم بحث شد.

 

• خود شما چطور؟ آیا علاقه مند بودید؟
اگر ایشان تصمیم مى گرفتند و وارد صحنه مى شدند و آن وقت حتماً ما نیز با توجه به نظر سنجى هایى که داشتیم، این موضوع را بررسى مى کردیم. من به لحاظ اینکه سخت معتقد به کار جمعى بودم، هرگز نظر خودى نمى دادم. همان گونه که گفتم به بررسى مى گذاشتم تا جمع چه تصمیم بگیرد.

 

• بعد از پیروزى آقاى احمدى نژاد خاطرم هست آقاى هاشمى به ایشان تبریک نگفت. بیانیه یا اعلامیه اى در این باره منتشر نشد. آقاى خاتمى نیز با تاخیر به دیدار ایشان رفت و از حضور مردم در انتخابات تشکر کردند. شما نیز سکوت کردید. هیچ کلامى نگفتید. در حالى که مدتى پس از تشکیل مجلس هفتم، به میان نمایندگان رفتید و شور و شوقى به پا شد. حالا علت این که شما بعد از این پیروزى سکوت کردید چه بود؟
من خاطرم نیست به مجلس هفتم رفته باشم.

 

• اما من یادم هست. گویا دعوتى صورت گرفته بود؟
درسته. در ساختمان جدید من یک جلسه به مجلس هفتم رفتم. اگر اشتباه نکنم فراکسیون اکثریت جلسه گذاشته بود. جریان انتخابات بود. سئوالاتى را درباره انتخابات داشتند. من رفتم و به این سئوالات پاسخ دادم. این به ذهن من مى رسد.

 

• من خاطرم هست که شما به مجلس رفتید و در صحن نیز حضور داشتید عکس هاى آن جلسه نیز منتشر شد.
جلسه غیر علنى بود. براى پاسخگویى به فراکسیون خودمان رفته بودم.

 

• حالا بحث این است که شما به رغم حضور در مجلس، در دولت حاضر نشدید یا پیام تبریکى ارسال نکردید. چرا؟ از انتخاب آقاى احمدى نژاد ناراحت بودید؟
نه. اصلاً این طور نیست. من زمانى که آقاى خاتمى براى دومین بار رئیس جمهور شدند، پیام تبریکى منتشر نکردم. حضوراً تبریک گفتم اما به صورت پیام نه.

 

• اما در دور اول ریاست جمهورى آقاى خاتمى در سال ?? که پیام دادید. در دور دوم نیز موضوع کمى فرق مى کند. آقاى خاتمى از یک گروه دیگر بود اما آقاى احمدى نژاد از گروه خودتان بود.
در مرحله اول که پیام دادم، خب من رئیس مجلس پنجم و رقیب ایشان بودم. مصلحت را در این دیدم براى این که تنش جامعه بخوابد و کارها روال پیدا کند، حتى قبل از اعلان رسمى نتیجه انتخابات من پیام تبریک دادم. اما بار دوم موضوع متفاوت بود. این عکس العمل طبیعى بود. براى چى باید بیانیه مى دادم. من تبریکم را وقتى آقاى خاتمى به منزلم آمدند به ایشان گفتم، تلفنى هم گفته بودم.

 

• من بحثى درباره دور دوم ریاست جمهورى آقاى خاتمى ندارم. درباره آقاى احمدى نژاد پرسیدم که شما سکوت کردید.
آقاى احمدى نژاد هم به مانند آقاى خاتمى بود. تفاوتى بین برخوردم نمى بینم. آقاى احمدى نژاد که انتخاب شد، روز دوم انتخابات به نظرم شنبه بود من تلفن کردم و تبریکم را تلفنى گفتم.

 

• این سئوال را به این خاطر پرسیدم که شما گفتید تا شب ?? خرداد از آقاى لاریجانى حمایت کردید و بعد از آن در فرآیند انتخابات شرکت نکردید. حتى شنیدم رفته بودید به شهر نور.
البته نور نبودم، به سارى رفته بودم.

 

• به هرحال در تهران نبودید و این مهم بود. چرا در آن یک هفته حساس کار را تعطیل کردید؟
من دیگر بنا نداشتم کار تشکیلاتى بکنم.

 

• جاى تعجب دارد. چون در مهم ترین و حساس ترین لحظات یک مرتبه به سفر رفتید.
بله. چون کاندیداى ما آقاى لاریجانى بود و به مرحله دوم نیامد و از آنجایى که مى خواستم کناره گیرى کنم، این زمان را مناسب دیدم. قصدم این بود که دیگر کار تشکیلاتى نکنم.

 

• به نظر خودتان تصمیم عجولانه اى نبود؟
نه. به تدریج به این نقطه رسیدم.

 

• اما شبى که قرار بود میوه درخت شما به ثمر برسد، کنار کشیدید و این کمى عجیب بود.
(با خنده) میوه ما کال از درخت افتاد. نرسید.

 

• چطور شد که میوه شما نرسید؟ اصلاً آقاى لاریجانى چگونه کاندیداى شما شد.
نظر جمعى این بود. ما به ایشان رسیدیم.

 

• اما انتقادى که شد این بود که مرکز شوراى هماهنگى راساً اقدام به این کار کرده است و اصلاً به نظر نیروهاى بدنه توجهى نکرده است. در حالى که گویا قرار بود به نظر جمع و نیروها تمکین شود.
از اول هم قرار نبود که نظر نیرو ها لحاظ شود. از ابتدا قرار بر این بود که هسته مرکزى شوراى هماهنگى تصمیم بگیرد.

 

• اتفاقاً همین باعث شد که کاندیداهاى دیگر شما مثل آقاى ولایتى، احمدى نژاد یا حتى آقاى رضایى انتقاداتى را مطرح کنند یا مثلاً آقاى احمدى نژاد و ولایتى در جلسات شما شرکت نکنند.
آقاى احمدى نژاد در جلسات شرکت مى کرد. تا آخرین روز هم در جلسات حضور داشت.

 

• اما اخبار منتشره به گونه دیگرى بود. حالا بفرمایید آقاى لاریجانى چگونه انتخاب شدند؟
از ابتدا که شوراى هماهنگى براى انتخابات فعالیتش را شروع کرد این سئوال مطرح شد که چه کسى را به عنوان کاندیدا معرفى کنیم. جمع به این نتیجه رسید که یک نفر را معرفى نکنیم. گروه هاى مختلف چهار نفر را در ابتدا پیشنهاد کردند. آقاى ولایتى، لاریجانى، توکلى و احمدى نژاد. جلوتر که رفتیم آقاى رضایى نیز مطرح شد و ایشان را هم در لیست لحاظ کردیم. بعد از این پیشنهاد کردم که دیگر کسى را به لیست اضافه نکنیم. این پیشنهاد تصویب شد. علت نیز این بود که مرتباً افراد دیگرى پیشنهاد مى شدند و ما اگر مى پذیرفتیم باید تا شب انتخابات مشغول افراد مختلف مى شدیم و زمان را از دست مى دادیم.

 

• با همان ? نفر لیست بسته شد؟ یا آقاى قالیباف هم مد نظر بودند؟
نه. با همان ? نفر. بعد هم مشغول احصاى معیارهاى خودمان شدیم. سپس از کاندیداها دعوت کردیم. براى هر کدام دو جلسه برگزار کردیم. تک به تک مى آمدند و بررسى مى شدند.

 

• جلسه در دفتر شما بود؟
در همین جایى که الان شما هستید. به تعبیر شما جلسه در فرمانیه بود. البته برخى جلسات نیز در دفترم برگزار شد.

 

• این جلسات از کى آغاز شد؟
تقریباً از ماه رمضان بود. با هر کدام دو جلسه برگزار کردیم.

 

• در حضور دیگر کاندیداها؟
نه. تک به تک. البته جلساتى بود که همه حضور داشتند اما این جلسات تک به تک بود.

 

• چه نکاتى مد نظر شما بود؟ معیار ها چه بود؟
نکات مختلف که براى هر کاندیدا مطرح بود مورد پرسش قرار مى گرفت.

 

• به طور مصداقى، بفرمایید چه مواردى بود؟
مثلاً ضعف هاى برخى از آقایان در شیوه مدیریت یا مسائل دیگر مطرح مى شد. سئوال پرسیده مى شد و آنان جواب مى دادند. در واقع یک نوع بازجویى بود. بى پرده و آشکار تمام بحث ها را با آنها در میان مى گذاشتیم و آنها را یادداشت مى کردیم.

 

• درباره کابینه نیز سئوال مى کردید؟
که چى؟

 

• مثلاً نامزد ها کابینه و معاونان خود را به شما معرفى کنند تا اطمینان حاصل شود؟
نه. نه. اصلاً. این مسائل مطرح نبود. من که مسئول شوراى هماهنگى بودم و ریز قضایا را داشتم به صراحت مى گویم که چنین مباحثى مطرح نبود. مسائل این بود که مى پرسیدیم مى گویند شما مدیر ضعیفى هستید یا این اشکال را دارید. یا قبیله گرا هستید. فامیل گرا هستید. خب آنها نیز جواب مى دادند.

 

• مسائل مالى نیز مطرح مى شد؟
همه چیز. مالى، زندگى، اموال، بچه ها، همه چیز. اما رفته رفته بعضى از آقایان احساس مى کردند که سرکار هستند. برخى شیطنت مى کردند و به آنها مى گفتند که شماها سرکار هستید و انتخاب شوراى هماهنگى از قبل انجام شده است.

 

• چه کسانى این سخنان را مى گفتند؟ گروه هاى همسو با روحانیت؟
نه. از بیرون نیز این مسائل مطرح مى شد. در داخل خودمان هم عده اى به این مسائل مى پرداختند.

 

• شما سعى نکردید این ابهامات از بین برود؟
چرا. یک بار وقتى همه جمع بودند، آقاى عسگراولادى خطاب به جمع گفت من پیرمردتر از همه شماها هستم. به مرگ نزدیک ترم به شما شهادت مى دهم که این جمع با مسئولیت آقاى ناطق نورى هیچ گرایشى نسبت به هیچ یک از شماها نشان نداده است و هیچ کدام نیز نمى دانیم اگر بخواهیم تصمیم بگیریم، به کدام یک راى مى دهیم. این بحث را چند بار آقاى عسگراولادى مطرح کردند.

 

• اما با این حال جلسات کم و بیش بدون حضور تمام کاندیداها برگزار مى شد. مثل جلسه ?? آذر که آقاى احمدى نژاد نیامد. یا حتى بعدتر.
در جلسه ?? آذر که آقاى احمد ى نژاد نیامدند، من گله کردم که چرا وقتى شما را دعوت کردیم و بقیه آمدند شما نیامدید. نامه اى نوشتند که من در شهردارى مشغول خدمت هستم. البته رد نکرد که من کاندیدا نیستم.

 

• آقاى ولایتى چطور؟
ببینید تشکل هاى ما هم مستقلاً تصمیم تشکیلاتى مى گرفتند و هم تابع نظر شوراى هماهنگى بودند. یعنى آنها کاندیداهاى مورد نظرشان را به ترتیب اولویت براى ما فرستادند. بعضى از این تشکل ها در لیست خود نام آقاى ولایتى را ننوشته بودند یا به عنوان آخرین کاندیدا نام برده بودند. برخى افراد از همین تشکل ها که در جمع ما نیز بودند، رفته بودند پیش آقاى ولایتى با ایشان صحبت کنند که مثلاً چه التزامى به تشکیلات دارید، چه التزامى ندارید در آنجا به آقاى ولایتى گفته بودند، البته شما بدانید که اگر ما بخواهیم به شما راى بدهیم، این جمع تصمیم گیر باید به اتفاق آرا راى بدهد. آقاى ولایتى دید که از یک طرف اتفاق آرا لازم است و از طرف دیگر مى دید این آقایى که چنین مى گوید، خودش از تشکیلاتى است که به ایشان راى نداده است. لذا معناى آن این بود که به عنوان نفر اول برگزیده نخواهد شد. در صورتى که این کج سلیقگى این آقا بود. این اشکال را من گرفتم و گفتم که بد سلیقگى کردید. بعداً نیز با آقاى ولایتى در همین ساختمان دیدارى داشتیم. گفتم چنین نیست که مى گویند. شما در تصمیم خیلى عجله کردید. از آنجا آقاى ولایتى از ما جدا شد.

 

• شما هم از لیست ایشان را خارج کردید؟
نه خیر. ایشان تا آخر در لیست ما بودند و هیچ وقت آنها را رد نکردیم. تصمیم داشتیم که هیچ کدام را از لیست خارج نکنیم. لیست ما همچنان موجود است.

 

• چگونه راى گیرى کردید؟
اتفاقاً همین جا راى گیرى کردیم. همه جمع شده بودند. معیار ها را داشتیم. با نام تمام ? کاندیدا. مثل روز امتحان هرکس ورقه خود را پر کرد. قسم دادیم که هیچ کس به دست دیگرى نگاه نکند و گفتیم هیچ کس به دیگرى خط ندهد. هرکس نظر خودش را بنویسد و بعد نظرات را بخوانیم ببینیم که چه کسى بیشترین راى را آورده است.

 

• این نتیجه گیرى مورد قبول قرار گرفت؟
در یک مقطعى آقاى احمدى نژاد آمد پیش من و گفت که براى اداره کشور طرح دارم و شما نمى گذارید که من طرحم را بیان کنم. ما براى همه دو جلسه گذاشته بودیم، براى آقاى احمدى نژاد ? جلسه گذاشتیم. آمد طرحش را بیان کرد. یادداشت کردم که یک ساعت و سه ربع فقط ایشان صحبت کردند.

 

• نظر شما درباره طرح ایشان چه بود؟
خیلى فضایى بود.

 

• به خودشان گفتید؟
بله. گفتم که ممکن است بعضى از این برنامه ها عملى نشود و بعضى هم عملى بشود. اما خیلى آرمانى است.

 

• ناراحت نشدند؟
نمى دانم واقعاً. اما فرداى آن روز یک نامه براى من نوشتند و گفتند که من دیگر کاندیداى شوراى هماهنگى نیستم.

 

• کناره گیرى آقاى احمدى نژاد قبل از نوروز ?? بود؟
بله فکر مى کنم قبل از نوروز بود. حدوداً بهمن.

 

• چرا شوراى هماهنگى به نظرات نیروهاى بدنه توجهى نکرد؟ در حالى که از ابتدا عنوان مى شد نظرات نیروهاى انقلاب ملاک است.
گفتم از ابتدا بنا بر این بود که مرکز شوراى هماهنگى تصمیم گیرى کند. در انتخابات مجلس هفتم یا دور دوم شوراها نیز چنین کردیم.

 

• اما من در زمان انتخابات که با آقاى لاریجانى گفت وگو کردم، ایشان نیز از اینکه یک فرآیند دموکراتیک به وجود آمده سخن گفتند و بر این موضوع که از پائین به بالا تصمیم گرفته مى شود تاکید کردند.
خب این منافاتى با روش دموکراتیک ندارد. ببینید تشکل ها بسیار بودند. نیروها نیز زیاد بودند. اگر مى خواستیم بدنه تصمیم بگیرد که اصلاً نمى توانستیم جمع کنیم. چون بدنه یعنى نیروهاى شهرستانى، بخش ها، استان ها. اگر هر کدام یک نظر مى دادند، اصلاً ما به نتیجه نمى رسیدیم.

 

• پس چرا در میان نیروهاى خودتان فرم هاى نظرسنجى پخش کردید و نظرات آنان را پرسیدید؟
خب نظرسنجى براى ما به قول کاسب ها، نقش مظنه را ایفا مى کرد. مى خواستیم فضا را بسنجیم و استعلام کنیم. اما قطعى نبود. ما یک شوراى مرکزى داشتیم. این شورا جمعى را انتخاب کرد که این جمع به هر نتیجه اى رسید دیگران آن را ملاک قرار دهند.

 

• آیا نظرسنجى ها با آنچه که شما انتخاب کردید، نتیجه اى یکسان داشت؟
در نظرسنجى ها، آقاى لاریجانى خوب جلو مى آمدند. اما نظرسنجى ها همیشه قابل اعتماد نیستند. آقاى هاشمى تا لحظات آخر بالا بود. مردم نظر مى دهند اما نظرشان به هر دلیل عوض مى شود. یک نکته بود که برخى غافل بودند. در نظرسنجى ها دوتا سئوال معمولاً مطرح مى شد. اول به چه کسى راى مى دهى، دوم به چه کسى راى نمى دهى. به نظرم اطرافیان آقاى هاشمى از این موضوع غافل بودند. اگرچه در اغلب نظرسنجى ها ایشان نفر اول بودند و مثلاً ?? درصد مى گفتند که به آقاى هاشمى راى مى دهند، اما در پاسخ به سئوال دوم نیز مثلاً ?? درصد مى گفتند به هاشمى راى نمى دهیم. به همین خاطر ما نظرسنجى ها را مدنظر داشتیم و اتفاقاً مطابق تحلیل ما نیز پیش رفت. تصور ما این بود که چون آراى منفى ایشان بالا است خیلى موفق نباشد.

 

• صرف نظر از آقاى هاشمى، دیگران چطور؟ آیا نتیجه نظرسنجى ها با انتخاب شما یکسان بود؟ دیگران چنین نظرى نداشتند.
خب شرایط همیشه عوض مى شود. یادتان هست وقتى آقاى قالیباف کاندیدا شد، معادلات به هم ریخت و ایشان چند روزى در صدر نظرسنجى ها قرار گرفت. از این نوع اتفاقات کم نبود.

 

• بحث آقاى قالیباف مطرح شد. آیا ایشان یکى از کاندیداهاى شوراى هماهنگى بودند؟
نه. ایشان کاندیداى ما نبودند.

 

• چرا؟ با توجه به این که به نظر مى رسید نظرات بسیارى را به خود جلب کرده است.
زمانى که ایشان فرمانده نیروى انتظامى بود، از ایشان پرسیدیم که آیا در انتخابات شرکت مى کنید یا خیر. گفتند که نه. من نظامى هستم. همین جورى نمى توانم بیایم. باید اجازه بگیرم. در صورتى که بالاخره تحرکات را مى دیدیم و نشانه هاى فعالیت ایشان براى ما آشکار بود. آقاى باهنر را فرستادیم با ایشان صحبت کرد. گفتند که نه. ما باید استعفا بدهیم و اجازه بگیریم همین طورى نمى توانیم در انتخابات شرکت کنیم.

 

• وقتى که استعفا داد چطور؟
نه. ما دیگر ایشان را در لیست خودمان قرار ندادیم.

 

• اما برخى از احزاب شوراى هماهنگى، از جمله جمعیت ایثارگران از ایشان کاملاً حمایت کرد.
بله. البته ایثارگران در یک مقطعى دیگر خرجشان را از ما جدا کردند. عنوان شوراى هماهنگى نیروهاى اجتماعى را براى خود برگزیدند و راهشان از ما جدا شد.

 

• در فراز و نشیب شوراى هماهنگى، یک روز ناگهان اعلام شد که اعضاى شوراى مرکزى اضافه مى شوند. از قرار معلوم برخى احزاب اصولگرا به انتخاب اولیه شما اعتراض داشتند. نام هایى اعلام شد ولى جلسه اى تشکیل نشد. چرا؟
ببینید ما در ایران حزب نداریم. قبیله داریم و کارهاى قبیله اى. زمان انتخابات نیز اختلافات قبیله اى افزایش پیدا کرد. برخى از تشکل هایى که با ما بودند، اعتراضاتى را بیان کردند. بحث شد که چند نفر که مورد تایید معترضین بودند به اعضاى شوراى هماهنگى اضافه شوند تا به یک تصمیم برسیم.

 

• پس چرا جلسات تشکیل نشد؟
براى اینکه موضوع منتفى شد.

 

• چرا موضوع منتفى شد؟
براى اینکه دیگر بین کاندیداها هماهنگى وجود نداشت. برخى کناره گیرى کردند، برخى گفتند که ما نیستیم، برخى گفتند ما از شوراى هماهنگى نیستیم. خب وقتى یک کسى مى گوید کاندیداى شورا نیستم، دیگر معنى نداشت که ما آن جمع را تشکیل بدهیم.

 

• شما که مى گویید هر ? نفر را در لیست داشتید و کارى به نظرات و سخنان آنها نداشتید.
ما احترام مى گذاشتیم. اما آنها خودشان جمع ما را قبول نداشتند. حتى پاى میز نمى آمدند. بعداً برخى از آنها رفتند یک ائتلافى را تشکیل بدهند، اما آن ائتلاف هم صورت نگرفت. خب چرا و چطور شوراى جدیدى با اضافه کردن برخى تشکیل دهیم که بعضى از نامزدها و یا دوستانشان حاضر به شرکت در جلسه نبودند.

 

• خاطرم هست که بعد از انتخابات مجلس هفتم، شما جمله اى را بیان کردید. گفتید که پس از مجلس اول که ?? عضو آن در حزب جمهورى اسلامى شهید شدند، مجلس هفتم بهترین مجلس نظام است. یادتان هست.
بله. زیرا معتقد بودم مجلس هفتم، حتى با خودى هم وارد معامله نمى شود. در جریان انتخاب کابینه نیز دیدید. این در مجالس دیگر کمتر دیده مى شد.

 

• بله. سئوالم در این باره است چرا مجلسى را که شما این گونه خطاب کردید، در جریان انتخابات ریاست جمهورى مقابل شما ایستادند و مخالف شما نظر دادند. مشخصاً جمعیت ایثارگران که در مجلس هفتم نیز تاثیر فراوانى دارد، شما را به شیخوخیت متهم کردند. در زمان انتخابات با آقاى دارابى قائم مقام سابق این حزب گفت وگو کردم. گفتند که شما نظرتان بر یک کاندیداى به خصوص است و تاکید کردند که نظر مردم براى جناح راست ملاک نیست. چرا این اتفاق افتاد؟
اولاً که جمعیت ایثارگران اکثریت مجلس را در اختیار ندارد، ثانیاً به صراحت مى گویم که تاثیرگذار هم نیستند. اینگونه نیست که اکثریت مجلس تابع نظرات آقایان ایثارگران باشند. ضمناً ارزشى بودن و معامله نکردن معنایش این نیست که حتماً از من حمایت بکنند یا نظر من را تایید کنند.

 

• ببینید حاج آقا، بالاخره در جریان انتخابات اتفاقاتى رخ داد. شما تشکیلاتى را هدایت مى کردید که عملاً تبعیتى از سوى افراد زیرمجموعه دیده نمى شد. بعضاً اظهارات اعتراضى نیز بیان مى شد. مثل سخنان آقاى دارابى.
اولاً آقاى دارابى اهل مجلس نیست...

 

• نیست. اما جزء ایثارگران بود.
بله اعتراض ایشان همان مسئله اى بود که پیشتر به آن پرداختیم. معتقد بودند که ما به یک کاندیداى خاص نظر داریم و انتخاب خودمان را کرده ایم. در حالى که خود این آقایان معترض رفتند سراغ آقاى قالیباف که اصلاً در لیست کاندیداهاى شوراى هماهنگى نبود. آنقدر تشکیلاتى بودند که از کل شوراى هماهنگى بیرون آمدند، ? کاندیدا را گذاشتند کنار و رفتند سراغ یک نفر دیگر. حتى به آقاى احمدى نژاد که عضو شوراى مرکزى آنها بود، توجه نکردند و ایشان را به عنوان کاندیداى نهایى انتخاب نکردند. در مرحله دوم ناچار شدند از آقاى احمدى نژاد حمایت کنند چون سخت مخالف آقاى هاشمى بودند.

 

• بالاخره علت مخالفت ایثارگران با شوراى هماهنگى مشخص نشد؟ ایثارگران اعتراض مى کردند اما مشخص نبود به چه چیزى؟
علت همین بود. اینها مى خواستند به هر دلیلى سراغ آقاى قالیباف بروند.

ادامه دارد ...







 
عکس یادگاری با شیطان(دوشنبه 85 دی 11 ساعت 12:28 صبح )

سخنرانی "حسن عباسی" با عنوان " عکس یادگاری با شیطان" و با موضوع "بررسی دکترین جهانی شیطان" در تالار شهید مفتح دانشکده و الهیات و معارف اسلامی دانشگاه‌‏تهران به همت بسیج دانشجویی این دانشکده برگزار شد.
به گزارش?ایلنا،‌‏ عباسی در این سخنرانی به نقش شیطان در جهان کنونی و اداره آن پرداخت و گفت: در قرآن گفته شده که شیطان، دشمن انسان است، متأسفانه دشمن‌‏شناسی به صورت حرفه‌‏ای و جدی در صحنه‌‏های زندگی صورت نمی‌‏گیرد و عموماً در مسائل جنبی گم می‌‏شود و اگر بزرگترین و مهم‌‏ترین دشمن را شیطان بدانیم دشمن‌‏شناسی، حول مقوله شیطان‌‏شناسی می‌‏گردد.
وی ادامه داد: البته انسان خود زمینه حرکت شیطان را فراهم می‌‏کند و به تعبیر علامه طباطبایی اتحاد شیطان و انسان یک اتحاد طولی است اما شیطان‌‏شناسی ماهیتی خاص و ویژه دارد و ما باید در مسأله دشمن‌‏شناسی به این مسأله توجه جدی داشته باشیم.
عباسی با بیان اینکه از خود فرد تا شیطان پنج مرحله خودی, شریک, رقیب, حریف و دشمن وجود دارد، گفت: همواره ما یک خودی داریم و شریکی و رقیبی داریم و حریفی داریم که با حریف وارد خط قرمزهایی می شویم که برای حریف اهمیت دارد که ما در مسیری زمین گیر شویم و در گام پنجم یعنی دشمن، بود و نبود ما مطرح است.
وی ادامه داد: در حوزه دشمن شناسی همواره صفر یا صد وجود دارد. افراد یا خودی هستند یا دشمن, حد وسط خاکستری و مبهم است و قرآن اساسی‌‏ترین دشمن انسان را شیطان می‌‏شناسد.
رئیس مرکز دکترینال امنیت بدون مرز، حضرت آدم را اولین قربانی وسوسه شیطان نام برد و گفت: آنچه بر سر بشریت آمده توسط آدم ابوالبشر و هبوط آن و ناشی از عملکرد شیطان بود که در اولین گام با اولین انسان که اولین نبی بود، موفق شد این انحراف راتوسط آدم و حوا صورت دهد و هبوط را محقق کند.
وی ادامه داد: پس از هبوط انبیا موضوعیت پیدا کردند و آمدن انسانهای صالحی که انقلاب را برای انسان‌‏ها رقم بزنند و فرآیند عمل اصلاحی و انقلابی خود را محقق کنند, اما عمده انبیا ناموفق بودند و فقط پیام خود را ابلاغ کرده اند اما برای این امرکه در نفوس تحول جدی به وجود آمده باشد، نمی‌‏توان دلیل محکمی پیدا کرد.
عباسی با بیان این که حرکت شیطان مخفی شدن در پشت سر ملت‌‏ها و دولت‌‏ها بوده است، گفت: انبیا به صف اول یعنی حکومتهای جور حمله می‌‏کردند و مواجهه با نمرود و فرعون مواجهه با جبهه اول کفر و طغیان است، عموما انبیا در مواجهه با حکومت‌‏های فاسد موفق بودند اما با عبور از حکومت‌‏های کفر و کنار زدن این حکومت‌‏های جور انقلاب دوم که انقلاب در نفوس و توده مردم بود شکست می‌‏خوردند یا ناموفق بودند.
وی ادامه داد: برای نمونه می‌‏توان از نوح و لوط نام برد که در کشتی نوح بعد از 950 سال تنها هشت نفر بودند و لوط با دو دختر خویش از شهر خارج شد, حضرت موسی علیه فرعون خوب عمل کرد اما در مدتی که در کوه طور بود، قوم بنی اسرائیل گوساله‌‏پرست شدند و ابراهیم مجبور به ترک موطن خود می‌‏شود.
عباسی این مسائل را نشان دهنده این دانست که در انقلاب انفسی، انبیا ناموفق بوده‌‏اند، گفت: اگر پیامبری پیدا شد که حکومت کفر را کنار زده و به خط دوم رسید و انقلاب در نفوس هم صورت داد، آن گاه به جبهه سوم که خود شیطان است می‌‏رسد و شیطان این جا برجسته می شود.
وی ادامه داد: تنها پیامبری که در این راه موفق بود حضرت سلیمان بود که نه حکومت کفری در مقابل داشت و نه مردم غیرمومن بودند و اتفاقی که افتاد این بود که شیطان عناصری نداشت که از طریق آنها سیطره داشته باشد، لذا خود هویدا شد.
رئیس مرکز بررسی‌‏های دکترینال امنیت بدون مرز با بیان این که غلیظ بودن، کثیف بودن شیطان و قابل‌‏رؤیت بودن شیطان در این مرحله اتفاق می‌‏افتد, گفت: هرگاه طی شرایط به خصوصی حکومت های فاسد حذف شوند و انقلاب در مردم هم صورت بگیرد، شیطان عینیت پیدا می کند تا جایی که قرآن می گوید ما شیاطین را می فرستادیم که برای سلیمان غواصی کنند.
وی ادامه داد: شیطانی که این قدر قوی می نماید هنگامی که عناصر و عوامل اصلی یعنی حکومت ها و انسان هایی که خود را تحت ولایت شیطان قرار داده اند حذف شوند زمینه برای ذلیل شدن شیطان فراهم می شود و آنگاه انسان متوجه می شود که این همان دریوزه‌‏ای است که من تبعیت و ولایت آن را قبول کرده‌‏ام.
رئیس مرکز بررسی‌‏های دکترینال امنیت بدون مرز، در ادامه سخنان خود با موضوع"عکس یادگاری با شیطان" با بیان این که ویژگی آخرالزمان در این است که حضرت مهدی(عجل‌‏الله‌‏فرجه) در انقلاب جهانی خود حکومت‌‏های جور را متلاشی می‌‏کند و انقلاب انفسی صورت می‌‏دهد و آن روز باید شیطان خود را بیشتر و بهتر نشان دهد، گفت: حرکت‌‏هایی که امروز در صحنه جهان مشاهده می‌‏شود، حکایت از این دارد که شیطان روزبروز غلیظ‌‏تر و کثیف‌‏تر خود را نشان می‌‏دهد.
وی ادامه داد: انقلاب‌‏های غیرالهی فقط تغییر حکومت را مدنظر قرار می‌‏دهند و با نفوس مردم کاری ندارند و عمده این انقلاب‌‏ها ماهیتی شیطانی پیدا کرده‌‏اند که نمونه‌‏های آن را انقلاب فرانسه, انقلاب مارکسیستی شوروی, انقلاب نیکاراگوا, اساسا انقلاب‌‏هایی به سود شیطان بوده‌‏اند و انقلاب های مارکسیستی و کمونیستی الحاد را حاکم کرده اند.
این استاد دانشگاه با بیان این که امام در سال 67 نامه‌‏ای به گورباچف نوشت و در آن اعلام کرد که به این جنگ بیهوده ای که با خدا آغاز کرده‌‏اید، پایان دهید، گفت: انقلاب‌‏های انبیا وقتی به مردم می‌‏رسیدند، گیر می‌‏کردند. یک انقلابی که از اساس برای تحقق زمینه حکومت شیطان مانند انقلاب‌‏های بلشویکی و مارکسیستی صورت گرفت، به سود شیطان بود.
وی ادامه داد:حاکمانی مانند هیتلر, نرون, چنگیز و صدام ماهیت عملکرد حکومت‌‏هایشان شیطانی است و باید گفت تمام انقلاب‌‏های دویست سال گذشته همواره شیطان برنده این انقلاب‌‏ها بوده است.
عباسی، فرق انقلاب اسلامی با دیگر انقلاب‌‏ها را جهت گیری به سمت خدا دانست و گفت: شیطان از همان روزهای اول انقلاب اسلامی فعال و برجسته شد و امام در آن هنگام فرمودند؛ آمریکا شیطان بزرگ است و این پیرمرد تعارف نداشت و سیاستمداری نبود که بخواهد بحث ژورنالیستی کند و ما باید روی این جمله دقیق شویم که معنای شیطان بزرگ چیست و چرا آمریکا را شیطان بزرگ نامید.
وی ادامه داد: آمریکا عظیم‌‏ترین دولت شناخته شده تاریخ بشری است که بر همه کره زمین سیطره دارد و ابعاد اقتصادی، سیاسی, فرهنگ و, نظامی آمریکا در همه جا رسوخ کرده است و چنین قدرت عظیم مادی در طول تاریخ بشری سابقه نداشته است.
این استاد دانشگاه با بیان این که امروز ملت ایران در برابر چنین قدرتی ایستاده است، گفت: همه شیطان با همه عظمتش در طول تاریخ چنین انسجامی نداشته است و در مقابل جبهه حق همچنین صلابت و انسجامی از خود نشان نداده است.
وی ادامه داد: امروز شیطان با همه اقتدار خود اسیر فعل و انفعالاتی است که مردم با دست خالی رقم می‌‏زنند و انقلاب ایران تنها انقلاب مسالمت‌‏آمیز جهان بوده اما دیگر انقلاب‌‏ها ماهیتی خونین داشته اند.
رئیس مرکز بررسی‌‏های دکترینال امنیت بدون مرز، با بیان این که امروز ما در مقابل جبهه کفر خلع سلاح هستیم، گفت: البرادعی چندی قبل اعلام کرد که 27 هزار کلاهک اتمی در کره زمین وجود دارد که اساساً در اختیار جبهه شیطان است اما آیا این کشورها حاضرند برای خدا و حقیقت از این سلاح‌‏ها استفاده کنند؟
وی ادامه داد: در چنین محیطی شیطان روزبروز غلیظ‌‏تر می‌‏شود و بیش از پیش خود را نشان می‌‏دهد. به جنبش‌‏های اجتماعی در خیابان‌‏های تهران نگاه کنید، شیطان پرستی روزبه‌‏روز بیشتر نماد پیدا می‌‏کند.
عباسی دکترین ابلیس را جعل واقعیت از حقیقت به باطل ذکر کرد و گفت: قرآن تأکید کرده است که شیطان هیچ بدیهی ارائه نمی‌‏کند بلکه درون هر پدیده را استحاله می‌‏کند و خود مسأله را شیطانی می‌‏کند و سنگرهای کلیدی مانند مفاهیم, شعارها، قبله‌‏ها و راه‌‏ها را جعل می‌‏کند و با این جعل‌‏کردن گمراهی به وجود می‌‏آورد.
عباسی با بیان این که شما نمی‌‏دانید در هزار سال گذشته شیطان چه بلایی سر قرآن ‌‏آورده است، گفت: اگر این مسائل را تجربه و تحلیل کنیم، متوجه می‌‏شویم قرآن به چه نحو استحاله شده است و آن روز ارزش و عملکرد و کیفیت کار شیطان را به سادگی می‌‏توان دید.
وی ادامه داد: جعل واقعیت از حقیقت به سمت باطل که حاصل وسوسه افراد است، با خط مشی توجیه صورت می‌‏گیرد و شیطان اعمال زشت را برای ما زیبا و آنها را توجیه‌‏پذیر می‌‏کند و این خط مشی شیطان است.
"حسن عباسی" اتحاد شیطان با انسان را یک اتحاد طولی دانست و گفت: شیطان، روبروی ما هبوط نکرده بلکه در درون ما هبوط کرده است و تا زمانی که از درون تک‌‏تک نفوس بیرون کشیده نشود قطع به یقین دیده نخواهد شد.
وی ادامه داد: دشواری کار حضرت مهدی(عجل‌‏الله‌‏فرجه) در هنگام ظهورشان، این است که هر آنچه انبیا و ائمه پیشین نتوانستند محقق کنند باید تک‌‏نفری محقق کند و دشواری کار در زمان ایشان هم همین است.
رئیس مرکز بررسی‌‏های دکترینال امنیت بدون‌‏مرز، ابلیس را اولین، مهم‌‏ترین و بزرگترین مدیر استراتژیک جهان ذکر کرد و گفت: در مدیریت استراتژیک، با بودجه و امکانات و عناصر دیگران نیت و مقصد محقق شود و از این حیث، شیطان اولین مدیر استراتژیک محسوب می‌‏شود و این هنر شیطان بوده است زیرا از خود چیزی ندارد و تنها وسوسه‌‏کننده است.
وی ادامه داد: شیطان به هیچ‌‏کس مالکیت ندارد اما باید این واقعیت را پذیرفت که باید تک‌‏تک ما از درون بشکنیم و شیطان درون خود را بیرون کنیم.
عباسی تصریح کرد: به‌‏عنوان مثال هرگاه کلمه "ساعت" گفته می‌‏شود شما روی مچ خود را نگاه می‌‏کنید و کسی که برای اولین بار کلمه "ساعت" را روی این وسیله قرار داد یک عمل شیطانی انجام داد زیرا این کلمه، در قرآن آمده است و هر گاه این کلمه می‌‏آید باید تن و بدن انسان بلرزد و از آن زلزله نهایی و واقع‌‏شدن قیامت وحشت کند اما ما چه راحت از کنار آن می‌‏گذریم.
وی ادامه داد: قرآن می‌‏گوید اگر این کتاب را بر کوه نازل می‌‏کردیم کوه متلاشی می‌‏شد اما چرا وجود ما متلاشی نمی‌‏شود آیا تحمل آن را داریم؟ اما مسأله این است که قرآنی که بر ما می‌‏آید استحاله شده است.
رئیس مرکز بررسی‌‏های دکترینال امنیت بدون مرز با بیان اینکه درون قرآن چیز دیگری می‌‏گوید اما در دهان‌‏ها چیز دیگری است، گفت: قرآن از ما خواسته به تعالی برسیم اما این حکومت دینی پس از 27 سال برنامه پنج‌‏ساله توسعه ارائه می‌‏دهد؛ مگر در دین نیامده که باید "حکیم" شد پس چرا ما در دانشگاه "دکتر" می‌‏شویم؟ مگر نگفته "ساعت" و "یاد ساعت"؟ آیا شما واحد "ساعت‌‏شناسی" در دانشکده الهیات میراث مطهری و مفتح می‌‏گذرانید؟
وی ادامه داد: هر وقت تک‌‏تک واژه‌‏های قرآن را مقابل خود گذاشتیم و اصل آن‌‏را شناختیم، آن روز روبروی شیطان ایستاده‌‏ایم؛ شیطان همان مفاهیم را قلب می‌‏کند. یکصد و بیست و چهار هزار نبی آمدند و آخرین آنها حرف اصلی و آخر را آورد و شیطان همان‌‏گونه که اولین پیامبر را منحرف کرد و به همین سادگی، قرآنِ آخرین پیامبر را استحاله کرده است.
عباسی تصریح کرد: امروز داخل خیابان‌‏ها می‌‏ریزیم به‌‏خاطر اینکه به پیامبر اکرم(صلی‌‏الله‌‏علیه‌‏وآله) توهین شده است. راهپیمایی می‌‏کنیم و پرچم آن کشورها را آتش می‌‏زنیم اما دکترین شیطان، "قلب واقعیت" بوده است زیرا باید دید این قرآن که در جان ما اثر نمی‌‏کند چه بلایی بر سرش آمده است.
وی ادامه داد: اساسی‌‏ترین مسأله این است که بدانیم ابلیس، "واقعیت" را از "حقیقت" به سمت باطل استحاله می‌‏کند و این حقیقت را با مفاهیم باطل منحرف می‌‏کند. قرآن همان قرآن است و شیطان تنها در صورتی نمی‌‏تواند این بلا را بر سرش بیاورد که ببینیم عترت با چه زاویه‌‏ای به این کتاب می‌‏نگرد.
عباسی با بیان اینکه این بلا را خود شیعه بر سر ائمه می‌‏آورد، گفت: ما چرا علیه تصاویری که از امام حسین(علیه‌‏السلام) کشیده می‌‏شود راهپیمایی نمی‌‏کنیم؟ امام حسین(علیه‌‏السلام) شصت سال و محاسنی سفید داشت اما آدمی می‌‏کشند با چشمان و چهره مینیاتوری و ریش‌‏های سشوار کشیده و چهره حضرت‌‏عباس(علیه‌‏السلام) هم خونین است.
وی ادامه داد: این امر چه دست‌‏کمی از کاریکاتوری دارد که یک اجنبی با وسوسه شیطان می‌‏کشد؟ تحریف، تحریف است و این تحریف چه در قرآن و چه در عملکرد عترت ریشه در حرکت شیطان دارد. تا زمانی که انسان‌‏هایی در دانمارک هستند که کاریکاتور بکشند و تا زمانی که انسان‌‏هایی در درون جمهوری اسلامی هستند که تصاویر قدی از حضرت ابوالفضل(علیه‌‏السلام‌‏) و امام حسین(علیه‌‏السلام) بکشند؛ علم درست کنند و روی دوش بگیرند شیطان نیازی به کثیف‌‏کردن و غلیظ‌‏کردن خود ندارد.
رئیس مرکز بررسی‌‏های دکترینال امنیت بدون مرز تصریح کرد: به‌‏سادگی 50 میلیون انسان در این کشور، پیراهن مشکی پوشند و عزاداری می‌‏کنند و در هر کوی و برزن یک صلیب بر روی دوش‌‏شان است و تصاویری از ائمه می‌‏کشند با چشمانی درشت؛ لذا مدیر استراتژیکی مثل شیطان، پیامبری مثل آدم را به تعبیر عوام، در سه‌‏سوت منحرف کرد و به درختی که منع شده بود نزدیک شد و چشید و متوجه عریانی خود شد.
وی ادامه داد: همه پدیده‌‏های عالم، میل به انکشاف دارند تا خود را نشان دهند مسأله شیطان، ماهیت عریان‌‏سازی بوده است که
"حسن عباسی" در ادامه سخنرانی خود در دانشکده الهیات دانشگاه تهران، با بیان اینکه علم شیطانی همه چیز را منکشف می‌‏خواهد، گفت: آنجا که راز و رمزی وجود دارد یا در عالم، حیای طبیعی و میل به انکشاف وجود دارد در مسیر حرکت شیطان، گام برمی‌‏داریم.
وی با اشاره به اینکه انقلاب اسلامی، جبهه اول را شکست و یک حکومت جور و ستم را کنار زد، ادامه داد: انقلاب انفسی در دفاع مقدس تقریباً موفق بود و نمونه این مردم در هیچ تاریخ و برای هیچ پیامبر و امام معصومی پیدا نمی‌‏کنید اما این مردم، با تمام مشکلاتی که ممکن است دیده شود مردمی الهی هستند.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه انقلاب انفسی، یک انقلاب مداوم است، گفت: انقلاب در نفوس، باید استمرار داشته باشد و در نسل‌‏های بعدی هم باید انقلاب صورت گیرد و معتقدم در این استمرار تا حدودی ناموفق بوده‌‏ایم و دلیل آن، این است که روند این انقلاب در سال‌‏های گذشته دچار اعوجاج شد.
وی ادامه داد: شیطان که در قالب یک حکومت فراماسونری قد علم کرده و آمریکا قلب آن محسوب می‌‏شود توسط این انقلاب تحقیر شد و برای اولین بار بعد از هزار و 400 سال، انقلابی صورت گرفت که جهت آن شیطانی نبود.
رئیس مرکز دکترینال امنیت بدون مرز، نخستین واکنش شیطان نسبت به انقلاب اسلامی را کتاب "سلمان رشدی" ذکر کرد و گفت: کتاب "آیات شیطانی" رشدی نسبت به اسائه ادب‌‏هایی که در سال‌‏های اخیر به وجود مقدس پیامبر اسلام(صلی‌‏الله‌‏علیه‌‏وآله) شده هیچ، محسوب می‌‏شود.
وی ادامه داد: تا آن روز شیطان، استراتژی خود را به دلیل اینکه پشت سر ملت‌‏ها و دولت‌‏ها پنهان شده بود نمایان نکرده بود و تا زمانی که شیطان خود را نشان نداده همه چیز را قلب واقعیت می‌‏کند ولی مظاهر خود را بد قلمداد می‌‏کند.
عباسی تصریح کرد: مقابل درب ورودی تمام بازارهای بورس در ایالات متحده، عکس گاو خشمگینی وجود دارد و خودشان این امر را همان گوساله سامری می‌‏دانند و امروز هم راز شانس در بازار بورس را نوازش این گاو می‌‏دانند.
رئیس مرکز بررسی‌‏های دکترینال امنیت بدون‌‏مرز افزود: حجم علائمی که در فرهنگ و اقتصاد غرب می‌‏بینم تا حد بسیار زیادی شیطانی است و حتی خود غربی‌‏ها نمی‌‏دانند که شیطان را می‌‏پرستند.
وی ادامه داد: همان نمادی که در حج توسط حجاج با سنگ زده می‌‏شود در تمام میادین اصلی اروپا و آمریکا وجود دارد که نام آنها "اِبلیسک" است و هفده ابلیسک که به نام خدای راه و خورشید نامیده می‌‏شوند روبروی واتیکان قرار دارد که یکی از آنها در وسط میدان نصب کرده‌‏اند یعنی حتی محور عمل کلیسای کاتولیک هم شیطان است و بالای آن اِبلیسک صلیب را به‌‏عنوان نماد مسیحت نصب کرده‌‏اند و همه شیطان‌‏پرستی می‌‏کنند بدون اینکه بدانند.
این استاد دانشگاه، صدور فتوای ارتداد "سلمان رشدی" از سوی امام راحل(سلام‌‏الله‌‏علیه) را باعث ناکامی این طرح شیطان دانست و گفت: شیطان، اکنون خود وارد صحنه شده است و خودش هم می‌‏گوید این فناوری غرب، بد است. همه گفتند « ما بر این تکنولوژی حریص هستیم.» اما شیطان گفت « این علم، بد است.» اگر بد است چرا مقامات و اساتید دانشگاه‌‏های این حکومت دینی را در ISA اروپا و آمریکا به چاپ می‌‏رسانید و می‌‏گویید رتبه علمی ما به این مرحله رسیده است و به آن افتخار می‌‏کنید.
وی ادامه داد: شما چرا استاندارد علمی خود را با شیطان تعریف می‌‏کنید؟ این تکنولوژی مال غرب است و غرب هم شیطان است و این علم بد است.
عباسی ادامه داد: شیطان می‌‏گوید« شما علم، تکنولوژی، جامعه مدنی, دموکراسی و حقوق‌‏بشرِ منِ شیطان را دوست دارید. منِ غرب، همان شیطان بزرگی هستم که امام شما گفت؛ اما اکنون کدام یک از مظاهر من، جهت‌‏گیری حکومتی شما نیست؟»
رئیس مرکز بررسی‌‏های دکترینال امنیت بدون‌‏مرز تصریح کرد: در بهداشت و درمان می‌‏گویند ما می خواهیم به استانداردهای آمریکا برسیم. پلیس و دانشگاه‌‏ها را هم می‌‏خواهیم به استاندارد غرب برسانیم.
عباسی افزود: شیطان می‌‏گوید « اکنون همه استانداردها مال منِ شیطان است؛ استانداردهای بانک جهانی مال منِ شیطان است؛ استانداردهای صندوق بین‌‏المللی پول مالِ من شیطان است و همه اینهاست که رفتار شما به آن حریص هستید .»
وی ادامه داد: این دولتمردان جمهوری اسلامی، کدام استاندارد متفاوت را تعریف کرده‌‏اند؟ هزار و 400 سیستم وجود دارد که همه آنها از غرب آمده است و شیطان موفق شده با فرایند هنر پست‌‏مدرن در موسیقی پست‌‏مدرن و سینمای پست‌‏مدرن، زمینه‌‏هایی را فراهم کند تا بر دورانی که در آن، ترس از مدرنیزم موضوعیت پیدا کرده حاکم شود.
رئیس مرکز دکترینال امنیت بدون مرز در ادامه سخنرانی خود با بیان اینکه دوران" پست‌‏مدرن" و "مدرن" تمام شده و وضعیت "ترنس‌‏مدرن" آغاز شده است، گفت: اولین فیلم سینمایی "ترنس‌‏مدرن" که سیمای جمهوری اسلامی هم آن را پخش کرده است فیلم "کنستانتین" بود که اولین فیلم شیطانی از این جنس است و در این فیلم، کسی که سه فیلم "ماتریکس" فیلم‌‏های "پست‌‏مدرن" را بازی کرده نقش اول فیلم "ترنس‌‏مدرن" را بازی می‌‏کند.
وی ادامه داد: فرشتگان به‌‏رغم اینها دختران مو بولوند چشم‌‏آبی هستند که دو بال دارند و حضرت جبرئیل هم در این فیلم، یک خانم موبولوند چشم‌‏آبی است که دو بال دارد و وارد کلیسا می‌‏شود.
عباسی با اشاره به اینکه پیام این فیلم این است که انسان می‌‏خواهد از بشریت خلاص شود، تصریح کرد: دیده‌‏اید جریانات روشن فکری داخل کشور وقتی می‌‏گوییم لیبرالیزم، آزادی نیست بلکه اباحی‌‏گری است صدای‌‏شان درمی‌‏آید؛ این فیلم، همان لیبرالیزم است و مگر نه اینکه همه چیز مباح باشد اباحی‌‏گری است؟
وی ادامه داد: شریعت، اگر حلال و حرام و واجب و مکروه نداشته باشد شریعت نیست و اباحی‌‏گری، همان لیبرالیزم است؛ در این فیلم هم شیطان به‌‏صورتی خوش‌‏تیپ وارد صحنه می‌‏شود و جبرئیل را ناکام می‌‏گذارد.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه این فیلم, فیلمی ضد خدا بود، گفت: در این فیلم، شیطان می‌‏گوید من می‌‏توانم فرشته خدا را ناکام بگذارم زیرا هنرپیشه نقش اول را به زندگی بازمی‌‏گرداند و بیماری او را خوب می‌‏کند. او به دست شیطان نجات می‌‏یابد و پیروز فیلم هم " شیطان" بود.
وی ادامه داد: اسلام پس از هزار و 400 سال، شیطان را تحقیر کرد و شیطان در پاسخ، طرح جامع اسلام‌‏ستیزی را آماده کرد که در این طرح غربی، اساسی‌‏ترین مسأله، قداست‌‏زدایی از اسلام است.
عباسی با بیان اینکه تنها پدیده مقدس باقی‌‏مانده در عالم "قرآن" است، گفت: مسیحیت و یهود، از قداست تهی شده و هیچ چیز مقدسی که عمق اینچنینی داشته باشد وجود ندارد، مدرنیته یک پیام عمده دارد و جاده مدرنیته زمانی صاف می‌‏شود که چیز مقدسی وجود نداشته باشد.
وی ادامه داد: اتفاقی که برای قداست‌‏زدایی افتاد این بود که این طرح استراتژیک، باید طی یک فرایند صورت بگیرد و لذا کشیدن کاریکاتور، یک مسأله اتفاقی نیست.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه در غرب، انسان، محور توجه است و در مجسمه‌‏ها، انسان برهنه موضوعیت دارد، گفت:‌‏ در مجسمه‌‏های یونان این امر دیده می‌‏شود اما هیچ‌‏گاه در ایران دو هزار و 500 سال پیش، مجسمه نمی‌‏بینید بلکه در تخت‌‏جمشید و جاهای دیگر، سنگ برجسته می‌‏بینید هر گاه آمدند مجسمه‌‏ای را مستقل تراشیدند معلوم است که انسان، کانون توجه است در حالی که در هیچ جای جهان غیر از غرب، انسان، کانون‌‏توجه نبوده است و تنها غرب است که همیشه بشرمدار بوده و نه خدامدار.
وی ادامه داد: در تخت‌‏جمشید، مردان با لباس‌‏های پوشیده هستند و رئیس دارند و همه آنها در دو هزار و 500 سال پیش، حزب‌‏اللهی بوده‌‏اند. آنچه اهمیت دارد شما مجسمه برهنه نمی‌‏بینید اما غربی‌‏ها همه چیز را عریان تداعی می‌‏کردند.
رئیس مرکز دکترینال امنیت بدون مرز در ادامه با اشاره به اینکه در دین یهود، خدا را به زمین می‌‏آورند که با یعقوب کشتی بگیرد، گفت: در تورات جعلی، چون خدا نمی‌‏تواند یعقوب را شکست دهد به ران راست او لگدی می‌‏زند و یهودی‌‏ها تا امروز هر حیوانی را ذبح می‌‏کنند ران راست آن را به دلیل اینکه به یعقوب توهین‌‏شده نمی‌‏خورند و خدا به او می‌‏گوید نام تو یعقوب نیست بلکه اسرائیل است یعنی مقاوم در برابر خدا هستی.
وی با بیان اینکه کراهت تصویر کشیدن و حرام بودن مجسمه‌‏سازی در اسلام به این معنی است که عینیت‌‏بخشی نشود، گفت: امروز ما می‌‏آییم از سر محبت، تصاویر انبیا و ائمه را می‌‏کشیم آرام‌‏آرام زمینه برای عادی‌‏سازی فراهم می‌‏شود. هیچ‌‏کس تصویری از پیامبر اسلام ندارد اما لازم بود این را نشان دهند و این حرمت بشکنند و نتیجه فاجعه‌‏بار این کار که بعضی‌‏ها به اسم عزاداری امام حسین(علیه‌‏السلام) می‌‏کنند 40 سال بعد معلوم می‌‏شود.
عباسی با اشاره به اینکه غربی‌‏ها اول در قالب رمان و به‌‏وسیله کتاب "آیات شیطانی" به پیامبر حمله کردند؛ ادامه داد: حمله دوم، در سال 2004 و به‌‏وسیله کتابی به نام "پیامبرِ نیستی" صورت گرفت که در آن، "کریگ وین"ِ یهودی، همه نوع توهینی به پیامبر و قرآن کرد؛ این کتاب 702 صفحه دارد و کتاب "آیات شیطانی" هم 702 صفحه است. این نویسنده یهودی، نامه‌‏ای هم برای بوش فرستاد و تأکید کرد که این جنگ علیه اسلام را در منطقه خاورمیانه ادامه دهد زیرا این دین، یک دین جعلی است و مدعی شد که پیامبر مسلمانان، پیامبر سکس, خشونت و پول است.
عباسی با بیان اینکه 400 صفحه از این کتاب به مسأله جهاد اختصاص دارد، گفت: قرآن، یک متن ترجمه‌‏ناپذیر است؛ قرآن به زبان عربی آمده و به عربی فهم می‌‏شود و ترجمه آن به هر زبانی که باشد بسیار ضعیف است.
رئیس مرکز دکترینال امنیت بدون مرز در ادامه سخنان خود، "جهاد" و "شهادت" را اصلی‌‏ترین مانع سیطره غرب دانست و با تأکید بر اینکه فقط جهاد می‌‏تواند مانع حرکت شیطان شود، گفت: حضرت علی(علیه‌‏السلام) می‌‏فرماید « جهاد، دری از درهای بهشت است.» و امام حسین(علیه‌‏السلام) هم حج را ناتمام می‌‏گذارد و برای تحقق امربه‌‏معروف و نهی‌‏ازمنکر، اصل جهاد را پیش می‌‏گیرد.
وی ادامه داد: سومین حمله به پیامبر، کاریکاتورهای نشریه دانمارکی بود که به‌‏خاطر آن، هزارها راهپیمایی مسلمانان صورت گرفت و اتحاد جهان اسلام را بسیار زیبا نشان داد که غرب از این مسأله شوکه شده است.
"حسن عباسی" محورهای اسلام‌‏ستیزی غرب را هفت بخش ذکر کرد و گفت: این محورها عبارتند از: 1)حمله به پیامبر اسلام(صلی‌‏الله‌‏علیه‌‏وآله؛
2) حمله به ‌‏قرآن و تحریف این کتاب در بعضی از کشورهای عربی و هند که در آن آیات جهاد و شهادت را حذف کرده‌‏اند؛
3) جعل احکام اسلام که همسر "خلیل‌‏زاد" مشاور عالی بوش در امور افغانستان و عراق، جزوه‌‏ای نوشت و در آن دستورالعملی داد که اسلام را در یک فرایند 25 تا 50 ساله خنثی کند. او در این جزوه گفته باید احکام موازی با احکام اسلام درست کرد که نمونه آن را می‌‏توان در بیانیه‌‏های حقوق‌‏بشر دید؛
4) تفرقه‌‏افکندن میان فرقه‌‏های اسلامی با فرمول "تفرقه بینداز و حکومت کن" انگلیس که میان شیعه و سنی انداخته می‌‏شود؛
5) ایجاد فرقه های انحرافی مانند القاعده و حکومت‌‏های جعلی مانند طلبان برای تخریب چهره اسلام؛
6) گسترش مسیحیت در دنیای اسلام و تبلیغ آن؛
7) جایگزینی ارزش‌‏های مدرن با ارزش‌‏های اسلامی تحت‌‏عنوان اصلاحات در خاورمیانه بزرگ.
وی ادامه داد: تخریب چهره اسلام به‌‏صورت هماهنگ در حال اجراست و نباید فکر کرد که تنها "سلمان رشدی" کتابی نوشته یا یک نشریه دانمارکی کاریکاتوری چاپ کرده است.
عباسی واکنش به این مسأله را دستورالعمل امام دانست مبنی بر اینکه « اگر مقابل دین ما بایستید در مقابل دنیای شما خواهیم ایستاد» ذکر کرد و گفت: نقطه ضعف آمریکا و اروپا، نظام سرمایه‌‏داری آنهاست و باید این نظام سرمایه، به چالش کشیده شود و چون جلوی دین ما می‌‏ایستند باید مقابل دنیای آنها بایستیم.
وی با اشاره به اینکه مواجهه با شیطان باید با فرمول‌‏های خودش صورت گیرد به ضرورت تحریم کالاهای غربی اشاره کرد و ادامه داد: خانم "آنجلا مرکل"ِ یهودی‌‏کُش از چاپ کاریکاتورها دفاع می‌‏کند؛ آیا شما مسیحیان یهودیان را سوزاندید یا مسلمانان؟
این استاد دانشگاه با بیان اینکه مدرنیته خشن‌‏ترین اندیشه بشری است، گفت: شما می‌‏گویید مدرنیته اندیشه صلح و صفاست؛ پس فاشیسم از چه اندیشه‌‏ای بیرون آمد. اندیشه مدرن طی صد و 50 سال گذشته صدو 75 میلیون کشته بر روی دست بشریت گذاشته است. اسلام، کجای این قضیه بوده است؟
وی با بیان اینکه چهره سیاه روشنفکر وطنی که جرأت ندارد بیاید مناظره کند، ادامه داد: خشن‌‏ترین اندیشه بشری، اندیشه شیطانی مدرن است و شیطان پشت‌‏سر مدرنیته پنهان شده است و روشنفکران هم مبلغان شیطان هستند زیرا ذات مدرنیته, ذات سوسیالیسم, ذات ناسیونالیسم, ذات لیبرالیسم, ملی‌‏گرایی و نظام مشارکت و آنچه آزادی نامیده می‌‏شود عین حرکت شیطان است و وحشت به بنیان‌‏های روشنفکر داخلی می‌‏افتد که ما داد می‌‏زنیم لیبرالیسم اباحی‌‏گری است.
رئیس مرکز دکترینال امنیت بدون مرز تصریح کرد: شیطان در حال حاضر در اینجا حضور دارد و من خدمت او سلام عرض می‌‏کنم و اعلام می‌‏کنم یقه‌‏ات را گرفته‌‏ایم و افشایت می‌‏کنیم و مروجان اندیشه تو در داخل ایران، هر گونه عمل کنند بیشتر شکست می‌‏خورند.
وی ادامه داد: مسؤولان جمهوری اسلامی! از بنزهای فاشیست‌‏های یهودکُش آلمانی پایین بیایید که روی‌‏مان بشود به جوانان بگوییم دست از پژوی 206 فرانسوی بکشند. تحریم کالاهای آمریکایی, انگلیسی, آلمانی و فرانسوی را باید از مسؤولان شروع کنیم.
عباسی با بیان اینکه بر مسؤولان جمهوری اسلامی به‌‏ویژه آنانی که لباس روحانیت به تن دارند حرام است که بنزهای آلمانی سوار شوند، گفت: ننگ بر مسؤولی در جمهوری اسلامی باد که سوار خودرویی شود که صدراعظم آلمان، سازنده آن، حرکت نشریات دانمارک را تأیید می‌‏کند و ننگ‌‏بر چنین مسؤولی که با رأی مردم روی کار آمده است اگر سوار بنز آلمانی شود.
وی ادامه داد: دیدید نخست‌‏وزیر دانمارک به خاطر تحریم کالاهای دانمارکی گریه کرد؟ مرکل هم گریه می‌‏کند؛ بوش هم گریه می‌‏کند؛ شریان این تمدن ماهیت اقتصادی آن است. از یک سو، اگر بازار انبوه یک‌‏میلیارد و 400 میلیون نفری اسلام بر روی این کالاها بسته شود و از سوی دیگر در اینجا همه سعی کنند زهد بورزند، این تمدن شکست می‌‏خورد.
عباسی با بیان اینکه من شرمنده هستم که بعضی از مسؤولان ما در بنز آلمانی می‌‏نشینند و می‌‏خواهند برضد این مسایل موضع بگیرند، گفت: شیطان، دیگر با جدیت غلیظ‌‏شده و خود را نمایان می‌‏سازد و باید با این شیطان برخورد کنیم اما شیطان بر ما سیطره ندارد و تنها ما را وسوسه می‌‏کند و ما نباید از هوای نفس تبعیت کنیم و چنین انحرافی از شما دور باد.

 
پدیده عروسک باربی(دوشنبه 85 دی 11 ساعت 12:28 صبح )

مقاله عروسک باربی از دکتر حسن عباسی به افشای سیاستهای ایالت متحده روی عروسک باربی و استفاده یا بهتر بگم سوء استفاده ابزاری(سیاسی،فرهنگی و...) ایالت متحده  از این عروسک میپردازد.این مقاله از موضوعاتی است که پیشنهاد میکنم بخونینش.بعد از مدتها جستجو موفق شدم این مقاله رو تو یکی از بلاگها که آدرسش در آخر مقاله ذکر شده پیدا کنم.

پدیده عروسک باربی

 در روش های تعلیم و تربیت، مهمترین و کلیدی ترین عامل، بحث «الگو سازی» است. هر سن و هر جنس، الگوی خاص خود را بر می تابد. در این میان مهمترین سن، دوران کودکی است. تربیت دوران کودکی توام با بهره گیری از الگوهای خاص و ویژه این دوران است. طبیعی است که الگوهای دوران کودکی به طور عمده از مولفه های عاطفی به جای گزاره های عقلانی بهره می برند. لذا رمز و رازهای موجود در خیال پردازی های کودکانه، جایگزین گزاره های واقع گرایانه در تربیت بزرگسالان می شود. مبتنی بر این اصل، استفاده از نماد حیوانات به صورت فانتزی، در انتقال مفاهیم آموزشی و تربیتی به کودکان، همواره مد نظر بوده است. به گونه ای که امروزه بیشترین حجم تولیدات فرهنگی مربوط به کودکان در زمینه انیمیشن، کتاب، داستان، و اسباب بازی، به استفاده از نمادگرایی از حیوانات محدود می شود.
 در این میان دختر بچه ها انحصارا به عروسک علاقه مند هستند. این علاقه نشات گرفته از عاطفه ویژه دختر بچه ها و همچنین به دلیل قدرت برتر عروسک در ایجاد حس همزات پنداری و تفاهم خیالی با کودک است.
 عروسک، بالاترین نقش تربیتی را به ویژه در شکل دهی و پایه ریزی شخصیت دختران دارد. دختر بچه ها، زنان آینده هر ملت هستند و برای انحطاط هر ملت بایستی دختران و زنان آن ملت را منحط تربیت کرد؛ همانگونه که برای اعتلای هر ملت، بایستی دختران و زنان آن ملت را متعالی تربیت کرد. از این منظر، نقش عروسک در تهاجم فرهنگی نقش بسیار برجسته است. 

 کمپانی «متل»

  کمپانی متل در سال 1945،  توسط زوج «هندلر» و «مت» در ایالت کالیفرنیای جنوبی آمریکا تاسیس شد. این شرکت، ابتدا قاب عکس تولید می کرد و سپس به ساخت مبلمان خانه، و در نهایت به تولید اسباب بازی روی آورد.

متل و «میکی ماوس»

 کمپانی متل در 1955،  برای تبلیغ اسباب بازی ها در نمایش های تلویزیونی با کلوپ میکی ماوس به همکاری پرداخت که موجب دگرگونی ساختاری در تجارت اسباب بازی شد.

جهت گیری در عروسک سازی

 در سال 1959،  به دلیل علاقه دختر «هندلر» به عروسک های کاغذی،  این شرکت طرح ساخت عروسک را دنبال کرد که منجر به عقد قرارداد برای دریافت امتیاز عروسک آلمانی «لی لی» شد.

عروسک «لی لی»

 عروسک «لی لی»، در واقع بر گرفته از شخصیت و اندام و چهره یک زن خیابان گرد آلمانی به همین نام بود. عروسک آلمانی «لی لی» به عنوان یک قطعه کلکسیونی فقط به بزرگسالان به ویژه به کلکسیونرهای اسباب بازی فروخته می شد.

تغییر نژاد

 کمپانی «متل»، امتیاز عروسک «لی لی» را از آلمان خرید، و پس از تغییراتی، صورت بندی نژادی آن را به نژاد «آنگلوساکسون» همانند کرد و به تولید انبوه آن در آمریکا اقدام نمود.

تولد باربی

 این عروسک تغییر نژاد یافته ( به نژاد آمریکایی ـ انگلیسی آنگوساکسون) باربی لقب گرفت. باربی، اسم خلاصه شده باربارا، دختر کوچک رئیس کمپانی متل یعنی آقای هندلر بود. باربی به زودی در صف اول اسباب بازی دختران در غرب قرار گرفت. در سال 1959 هر عروسک باربی به قیمت سه دلار فروخته می شد؛ اما اکنون هر عروسک باربی اصل ساخت کمپانی متل 4500 دلار قیمت دارد.

از طراحی موشک ضد هوایی تا طراحی عروسک باربی

 طراح تغییرات «باربی» در آمریکا در کمپانی «متل»، «جک رایان» است. وی قبل از آن در پنتاگون (وزارت جنگ آمریکا) طراح موشک های اسپارو و هاوک بود. شرکت متل او را بخاطر تخصص و استعدادش در شناخت فرم هیکل زنان استخدام کرد.

شرکت سهامی عام متل

 در سال 1960، شرکت «متل»، سهام خود را به فروش رساند و به سهامی عام تبدیل شد. از 1963 تا سال 1965، ثروت کمپانی «متل» از 100 میلیون دلار به 500 میلیون دلار افزایش یافت.

تولد کن ( دوست پسر باربی)

 در سال 1961،  کمپانی« متل» عروسک «کن» را تولید کرد. این عروسک پسری بود با لباس های شیک و موهای قهوه ای با نامی بر گرفته از نام پسر آقای هندلر(رئیس کمپانی متل). به این ترتیب عروسک باربی صاحب یک دوست پسر شد.
 بعدها در سال 1963، عروسک «میچ» و در سال 1965، عروسک اسکیپر به جمع «کن» و« باربی» پیوستند.

دوستان زرد و سیاه باربی

 در سال 1968، کمپانی «متل» برای اینکه به باربی یک شخصیت تربیتی جهانی ببخشد، اقدام به ساخت و فروش عروسک های سیاه و زردی نمود که هیکل و اندام آنها کاملا همانند اندام باربی، ولی رنگ پوست و چهره آنها متفاوت است. عروسک دو رگه آفریقایی ـ آمریکایی برای کودکان سیاه پوست در آمریکا و آفریقا که به باربی سیاهان معروف شد، با نام «کریستین» توسط کمپانی «متل» به بازار آمد. این همه مسئله نبود؛ بازار بیش از یک میلیاردی زرد پوستان در آسیا و همچنین تربیت غربی دختران آنان، ضرورت نگاه فرهنگ غربی به آن عرصه را جدی ساخت. در سال 1990، «کی یرا» باربی ژاپنی ها و چینی ها را ساخته و روانه بازار کرد. در کنار این دوست زرد پوست باربی، دو سال قبل از آن (1988) ترزای آمریکای لاتین به جمع دوستان باربی پیوسته بود.

گسترش فعالیت های کمپانی متل

 از 1965، سال کمپانی متل در راستای تبلیغ و ترویج باربی به ساخت و فروش اسباب بازی های جنبی و تکمیلی آن پرداخت: اسباب بازی «ببین و بگو» در مهد کودک ها، خودروهای مسابقه ای احتراقی، اسباب بازی های الکترونیکی، سرگرمی های ویدئوی خانگی، پازل ها و……

اساسنامه کودکان

 در سال 1978، متاثر از شعار حقوق بشر رئیس جمهور وقت آمریکا، جیمی کارتر مبنی بر بسط حقوق بشر در جهان، کمپانی متل با دید بشر دوستانه!!؟ اساسنامه جهانی کودکان را تنظیم نمود که به شکل قابل توجهی شرکایی را به صورت غیر انتفاعی در اتحادیه ای پیرامون اساسنامه مزبور ( از سراسر جهان) گرد آورد.

متل کمپانی چند ملیتی

 کمپانی آمریکایی متل، برای ترویج باربی در سال 1986، شرکت «هنگ کنگی اراکو» را تاسیس کرد. در سال 1988 با کمپانی «والت دیسنی» در جهت تولید و بازاریابی اسباب بازی ها و فیلم های شخصیت های عروسکی و کارتونی معروف والت دیسنی در سراسر جهان، قرارداد همکاری منعقد نمود. همچنین در سال 1988، کمپانی «متل» کل سهام شرکت اسباب بازی سازی فرانسوی اس. ای را خرید و در سال 19898شرکت «کورجی تویز» انگلیسی را تاسیس کرد. با توجه به گسترش نفوذ باربی، کمپانی متل در 1991 شرکت «آویوا»، تولید کننده اسباب بازی های ورزشی را تاسیس کرد.
 از این پس به ترتیب:
  - در 1992 تاسیس شرکت های بین المللی از سوی متل.
  ـ در سال 1993 جذب مجموعه محصولات «فیشر پرایز» (تولید کننده اسباب بازی پیش دبستانی) به مجموعه متل.
  ـ در سال 1994، تاسیس شرکت کرانسنکو برای تولید اسباب بازی های معروف باربی در انگلیس، توسط متل.
  ـ در سال 1995، تدوین مقررات حقوقی تولید و توزیع عروسک های بزرگ کاپچ کیدز توسط متل.
  ـ در سال 1997، ادغام کمپانی اسباب بازی نایکو در متل.
  ـ در 1997 خط تولید باربی دست به ساخت و عرضه یک عروسک معلول سوار بر ویلچر به نام «اسمایل» کرد.
  ـ در سال 1998 خریداری کمپانی اسباب بازی سازی پرنده آبی از انگلیس.
  ـ در سال1998 تولید دختر مطلوب آمریکایی در دو مجموعه اول( مجموعه اول دختران7-3 ساله و مجموعه دوم دختران 12-7 ساله) شامل سلیقه هاـ علایق ـ الزامات و….  


کمپانی متل و هری پاتر

 در سال 2000، کمپانی «متل» امتیاز مجموعه بازی ها و فعالیت های سرگرم کننده پیرامون داستانهای «هری پاتر» شامل: عروسک هاـ پازل هاـ خودروهاـ بازی های کامپیوتری ـ و فیلم های مربوط را ( با همکاری کمپانی سینمایی وارنر) خریداری نمود.

معاهده جهانی تی. اچ. کیو

 در سال 2001، کمپانی متل به معاهده جهانی چاپ و انتشارات تی اچ کیو برای گسترش و نشر بازی های آموزشی و نرم افزارهای تولیدی خود با توجه به ذخایر کمپانی متل شامل باربیـ هاتوی ـ دختر آمریکایی ـ مچ باکس و فشیر پرایز، به معاهده جهانی چاپ و انتشارات تی. اچ. کیو وارد شد.

فیلم های باربی

 در سال 2001 عروسک «باربی» در اولین فیلم کامپیوتری خود به نام باربی در فندق شکن ظاهر شد. از آن پس تاکنون، تعداد قابل توجهی فیلم کامپیوتری، انیمیشن، فیلم سینمایی، و مستهجن سکس در مورد باربی تولید شده است.

دوباره سازی باربی

 در طی سالیان گذشته، باربی بیش از 500 بار در نقش ها و شخصیت های متفاوت عرضه شده است از آن جمله: پرستار، افسر پلیس، آموزگار، پزشک، دندانپزشک، دامپزشک، خواننده موسیقی راک، ژیمناست، کارآگاه، افسر نیروی دریایی، افسر خلبان،  مهماندار هواپیما، دزد، گدا و… که این شخصیت پردازی ها، برای کارکردهای تربیتی این عروسک است.

باربی و سیاست

 در طول 40 سال گذشته عروسک باربی فعال در عرصه سیاست آمریکا بوده است. در طول انتخابات ایالتی و ملتی، باربی بسیار فعال است. در طول جنگ ویتنام، گرانادا، پاناما و در انتهای جنگ سرد، باربی نقشهای متفاوتی ایفا کرد.
 در طول جنگ عراق و آمریکا در سال 1990، عروسک باربی با پوشش یونیفورم نظامی آمریکایی به تهییج افکار عمومی مردم آمریکا پرداخت. پس از واقعه 11 سپتامبر نیز باربی با پوشیدن یونیفورم نیروهای نظامی ضد تروریست، با ایفای نقش جدید خود به تهییج افکار عمومی پرداخت. تیتر آگهی های تبلیغاتی باربی، برای نبرد ضد تروریسم این بود: باربی ـ روح آمریکایی.

باربی و تعلیم و تربیت

 خانم «روت هندلر» همسر رئیس کمپانی متل دریافته بود همچنان که فرزندش باربارا رشد می کند، به شخصیت سازی و تقلید از بزرگسالان در رفتار با عروسکهای کاغذی می پردازد، بنابراین طرح ایده ابداع عروسک واقعی (سه بعدی) به ذهن او خطور کرد.
 پس از ساخت باربی، تصمیم بر این شد تا مدل های گوناگونی از لباسها در اختیار کودکان قرار گیرد تا آنان بتوانند شخصیت دلخواه خود را در مدل های مختلف به باربی ببخشند. به مرور زمان باربی کارکرد مهمی یافت؛ باربی به دختران آموزش می داد که جامعه مدرن از آنها به عنوان یک زن چه انتظاری دارد.
 کمر باریک و اندام کشیده باربی باعث شده است تا دختران نوجوان در غرب و سایر کشورها برای اینکه اندامشان شبیه باربی شود یا از الگوی باربی خیلی فاصله نداشته باشد، از خوردن غذا به اندازه کافی در سن رشد خود پرهیز کنند. لذا آمار حیرت آور سازمانهای بهداشتی غرب از سوء تغذیه دختران غربی خبر می دهد.
 چون مطرح می شد که ترکیب اندام باربی هیچگاه به هم نخواهد خورد، لذا در تربیت دختران برای اینکه در سنین بزرگسالی هیچگاه آبستن نشوند، در حفظ تناسب اندام آنان بسیار موثر بود. در دهه 90 میلادی به دلیل کاهش نرخ تولید مثل در غرب به ویژه در آمریکا، باربی برای تربیت دختران در آن زمینه وارد صحنه شد و در 1955 این عروسک با یک جنین در شکم خود، به بازار عرضه شد تا دختران نوجوان با وضع حمل باربی به دست خود، اشتیاق مادر شدن بیابند. امروزه اسکیپر که خواهر کوچک باربی محسوب می شود، بخشی از پاسخ به درخواست سیاست گذاران فرهنگی برای بچه دار بودن باربی است.
 نگاهی به تحول لباسها و شخصیت باربی، بیانگر آن تحول اجتماعی است که باربی در آن آفریده شده است. امروزه عروسک بزرگ باربی در هیکل یک دختر جوان حقیقی، برای مقاصد مستهجن در فروشگاه های غربی خرید و فروش می شود. تعداد زیادی از هنرپیشه ها و خوانندگان زن غربی با صرف هزینه های زیاد اندام و چهره خود را همچون باربی می سازند تا مورد توجه عموم واقع شوند. امروزه باربی بر روی تمام وسایل مورد استفاده کودکان و نوجوانان اعم از لوازم التحریر، لوازم بهداشتی و آرایشی، پوشاک، اسباب بازی، لوازم تزئینی و… حک شده است و حتی خوردنی های فانتزی کودکان مانند آدامس و شکلات نیز از حضور باربی بی نصیب نیستند. چه اینکه دخترها در سراسر جهان بایستی حضور مدل و الگوی غربی خود( باربی) را همواره در پیرامون خود حس کنند. مادران غربی می پرسند؛ چرا دختران ما زودتر از آنچه که باید بالغ می شوند؟ دلیل این بلوغ زودرس جنسی دختران ما در چیست؟

استراتژی فرهنگی آمریکا و باربی

 از آنجا که بیان دکترین فرهنگی آمریکا بر اومانیسم (بشر مداری به جای خدا محوری)، لیبرالیسم(اباحی گر)، سکولاریسم( عرفی اندیشی و دنیا گرایی) و هدونیسم (لذت محوری) است، طبیعی است که سیاستمداران و استراتژیست های فرهنگی آمریکا تلاش نمایند تا از طریق شیوه و راهکارهای مختلف، بنیان فرهنگی خود را تقویت، و آن را در آمریکا و در سراسر جهان بسط و تسری دهند. یکی از این شیوه ها، تربیت دختران آمریکا و سراسر جهان با گزاره های فرهنگ آمریکایی است. لذا به عنوان بهترین و کارآمدترین راه، اگر دختران سایر ملت ها با «ارزش» های آمریکایی تربیت شوند، این دختران، نقش همسران و مادران را در جوامع خودشان عهده دار می شوند، لذا مبتنی بر ارزش های آمریکایی، جامعه شان را اداره می کنند و این مهمترین کارکرد تهاجمی یک فرهنگ مهاجم است که شهروندان، دیگر ممالک را با ارزش های خود بپرورانند.
 اینگونه است که باربی در استراتژی فرهنگی آمریکا واجد بالاترین تأثیرها و ارزش گذاری هاست. و در عرصه پدافند در برابر تهاجم فرهنگی عروسک باربی، مهمترین اقدام در گام نخست تبیین مخاطرات تربیتی و فرهنگی این عروسک است. لذا هشدار بصیرت بخش در صدر این اقدامات است.

مکانیزم تربیتی عروسک باربی

 عروسک باربی بر خلاف سایر عروسکها تداعی کننده بچه نبوده و دارای چهره بچه گانه نمی باشد، بلکه یک زن بیست ساله آمریکایی با تمام مشخصات اندامی آن است که با دقت فراوان طراحی و ساخته می شود و با حضور تصاویرش در اکثر مایحتاج و ملزومات ضروری کودکان و نوجوان از قبیل لوازم التحریر، کیف، کفش، شکلات ها، ظروف، البسه، ساعت، وسایل شخصی و… که به بیش از دهها هزار مورد موجود در بازار حتی بازار داخلی می رسد، ملکه ذهنی کودکان و نوجوانان گردیده و خود را به آنان تحمیل و موجب خرید عروسک می گردد. خریداران باربی با خرید یک عروسک کارشان تمام نشده و مجبورند تمام وسایل مکمل آن را از قبیل لباس خواب، وسایل حمام، مایوی شنا، لباس مهیمانی، وسایل آرایش و… را که همه ساله در چندین نوبت نیز تغییر مد داده، بازسازی و تولید می شوند را تهیه و همواره آن را به روز نمایند. بدیهی است مدل لباس باربی و تمام آنچه که تحت عنوان متعلقات عروسک عرضه می شود، مدل لباس و سایر وسایل مورد نیاز دختران و زنان قرار گرفته و بدین صورت دختران مأنوس با این عروسک با سلیقه باربی ( یا به قول دقیقتر با سلیقه و خواست یک زن آمریکایی) بزرگ شده و در زمانی که به سن انتخاب می رسند، دقیقاً دارای سلیقه ای همانند باربی (یا یک زن آمریکایی) می باشند. بنابراین هر آنچه در تمدن غرب برای انحطاط بشر تولید و عرضه می شود، قبلاً ذائقه و احساس نیاز به آن را با هزینه مصرف کنندگان به وجود آورده اند پدیده «باربی بیس» یکی از نمودهای عینی در داخل کشور است که متخصصان تربیتی و تغذیه داخلی با نگرانی فراوان از طریق رسانه های جمعی در جستجوی راه حلی برای آن و اطلاع رسانی به خانواده های ایرانی برای پیشگیری و جلوگیری از گسترش آن هستند؛ در شرایطی که در صفحه نیازمندی های روزنامه های صبح و عصر آگهی های بسیار فریبنده ای با عبارات اغفال کنندای دختران این مرز و بوم را با وعده و وعید فراوان به باربی شدن دعوت می نمایند.
 نباید فراموش کرد که تا این لحظه، هیچ کشور و ملتی نتوانسته است در برابر باربی، رقیبی ماندگار و جدی بتراشد و در این عرصه کاملاً شکست نخورده باشد که از جمله «عروسک سندی» در انگلیس می باشد.
 باشد که عروسک های ملی “سارا“ و “دارا“ که از نژاد آریایی و دارای فرهنگی ایرانی ـ اسلامی می باشند، بتواند خلا مزبور را پر نموده و در رقابتی سنگین و نفس گیر، باربی را در رزمگاه تربیتی دختران جهان اسلام با شکست روبرو سازد.

                                                                                       نویسنده : دکتر حسن عباسی

منابع : جنبش فداییان اسلام و باشگاه اندیشه و وبلاگ موعود



 

چهارشنبه، 24 اسفند 1384 
 

hspace=0

 و

hspace=0

 و

hspace=0

 و

hspace=0

 و

hspace=0

  و آخر اینکه

hspace=0



 
بمباران با سایت‌های مستهجن(دوشنبه 85 دی 11 ساعت 12:28 صبح )

--------------------------------------------------------------------------------
دنیای پرهیجان یک هکر دبیرستانی

هکرها یا حمله‌کنندگان به اطلاعات کاربران رایانه‌ها، هرچند با ایجاد اختلال در سایت‌های رایانه‌ای فعال در تجارت الکترونیک و آسیب به سایت‌های رایانه‌ای اطلاع‌رسان، دزدیدن اطلاعات اشخاص حقیقی و حقوقی و نیز فرستادن میلیون‌ها ویروس تخریبگر رایانه‌ها، با خشم بسیاری از مراکز دولتی و غیردولتی و مردم جهان روبه‌رو هستند، اما با این کارها، سبب شده‌اند، سایت‌های رایانه‌ای، منافذ آسیب‌پذیر خود را شناسایی کنند؛ منافذی که بیشتر توسط هکرهای رقیب همان هکرهای حمله‌کننده و سارق، شناسایی و سپس بسته می‌شوند.

«برایان کرب»، گزارشگر بخش تکنولوژی روزنامه آمریکایی «واشنگتن‌پست» در این زمینه می‌نویسد: در شش ساعتی که هکر جوان 21 ساله وارد رختخواب و سپس بیدار شد، کامپیوتر او حدود دو هزار کامپیوتر شخصی در سراسر جهان را هک کرد. زمانی که نرم‌افزار ساخته شده توسط وی در حال فتح کامپیوترهای آسیب‌پذیر و برده کردن آنان بود و در رختخوابش خوابیده بود.

صبح آن روز هکر OX80 اولین سیگار مارلبوروی خود را کشید و پس از نشستن در پشت لپ‌تاپش به آن دستور داد که کاربرانش را با بمباران تبلیغاتی سایت‌های مستهجن، هدف قرار دهد. پس از نصب برنامه OX80 به کامپیوترش دستور داد تا در اینترنت به جستجو برای یافتن قربانیان دیگر بپردازد. این هکر جوان به این شرط به مصاحبه با ما موافقت کرد که هویت و مکان او فاش نشود. او با لبخندی ادامه می‌دهد که کار روزانه‌اش همین است و در دو دقیقه تمام شد. وی ظرف دو هفته یک چک سیصد دلاری را از یکی از شرکت‌های بازاریابی به خاطر خدماتش دریافت می‌کند.

OX80 می‌گوید: «بیشتر روزها من تنها در خانه می‌نشینم و در حین پول درآوردن مشغول چت کردن هم هستم. من حدودا هر پانزده روز یک بار، چنین چکی را و نیز چک‌های دیگر را حدودا هر سی روز یک بار از بانک‌هایی در کانادا دریافت می‌کنم. میانگین درآمدم در ماه 6800 دلار است». هرچند به نظر بیش از ده هزار دلار می‌آید، پول بدی برای یک دانش‌آموز دبیرستانی نیست.

این گانگسترهای اینترنتی به خاطر تجارتشان ده‌هاهزار دلار به دست می‌آورند و اگر طرف تجاری‌شان پول را به آنان نپردازد، این مجرم به هزاران کامپیوتری که در اختیار دارد، دستور می‌دهد که سیلی را به طرف وب‌سایت طرفش به راه اندازند که با ایجاد ترافیک شدید و بی‌معنی روی سایت هدف، باعث اختلال در روند تجاری و صدها یا هزاران دلار خسارت به آنها شود.

OX80 می‌گوید، با نصب برنامه‌های او و هزاران همکار دیگر وی که به شدت رو به افزایش هستند، اطلاعات کامپیوتر کاربر به ما منتقل می‌شود؛ اطلاعاتی در مورد کامپیوتر قربانی شامل کلمات عبور، آدرس ایمیل، کدهای امنیت اجتماعی و داده‌های کارت‌های اعتباری.

تحقیقات اخیر اتحاد امنیت اینترنتی ملی آمریکا و بنیاد آمریکا آنلاین، نشان داده است که از هر پنج کامپیوتر مرتبط با اینترنت، چهار تای آنها به نحوی با برنامه‌های جاسوسی و هکرها روبه‌رو بوده‌اند؛ چه کاربر از این جریان اطلاع داشته و چه نداشته باشد، تبلیغات آنلاین اینترنتی توسط برنامه‌های جاسوسی به صنعتی دو میلیارد دلاری تبدیل شده و عده زیادی به این کار روی آورده‌اند. چند ماه پیش «FBI» یک پسر بیست ساله از کالیفرنیای جنوبی را به خاطر هک کردن بیش از چهارصد هزار دستگاه کامپیوتر بازداشت کرد و ماه گذشته نیز گناهکار شناخته شد.

OX80 نیز می‌گوید: اگر من این افراد را هک نکنم، کس دیگری آنها را هک خواهد کرد، پس چرا مال من نباشند؟ وی به پدر و مادرش گفته که برای یک شرکت طراحی صفحات اینترنت کار می‌کند. OX80 تنها برای یک ساعت در یک کلوپ رقاصان، هشتصد دلار پرداخته است. اتاق وی بیشتر به یک مرکز کنترل شبیه است، با کامپیوترها و تلویزیون‌ها و مانیتورهایی که در اتاق به چشم می‌خورد. وی در یک لحظه توانایی کنترل بیش از سیزده هزار کامپیوتر در بیش از بیست کشور را دارد. در صفحه روبه‌روی وی، لیست همه کاربرانی که لحظه به لحظه برنامه‌های وی را ذخیر کرده و مشخصات آنها بر صفحه مشخص می‌شود، پیداست.

بسیاری از آنان از سایت‌های معمولی مانند سایت‌های ورزشی و سایت‌های دیگری مانند «Pay Pal»، «eBay» و «Bank of America» در دام افتاده‌اند. البته سایت‌های غیراخلاقی و مستهجن نیز دام بسیار خوبی است. OX80 همچنین آدرس و کلمه عبور ایمیل‌های بسیاری با پسوندهای «gov» و «mil» را که متعلق به اشخاص دولتی و نظامی است هم دارد.

او خودش می‌گوید: من از این اطلاعات استفاده نمی‌کنم و مثل بسیاری افراد دیگر که آنها را می‌فروشند، این کار را انجام نمی‌دهم. این کارر بسیار خطرناک است. هدف من، پول درآوردن است، نه زندانی شدن.

«مایکل وایت» 29 ساله که عاشق کامپیوتر است، یکی از قربانیان اوست. وی که رئیس یک مرکز مسیحی و کلیسایی در ممنیس است، با همسرش در یکی از اتاق‌های تبلیغاتی دین مسیح آشنا شده و با هم ازدواج کرده‌اند. اما تابستان گذشته، صفحه اصلی کامپیوتر آنان با تبلیغات ویژه سایت‌های سکسی آراسته شد؛ یک Toolbar مرموز با نشان XXX که در همه صفحات اینترنتی که باز می‌کرد، دیده می‌شد. یکی از دوستان آنان چند روز را صرف پاک کردن این برنامه پورنوگرافیک کرد، اما هر بار که به اینترنت وصل می‌شدند، این نرم‌افزار دوباره خود را نصب می‌کرد. آقای وایت ابتدا به بچه‌هایش مشکوک شد. وی تا زمانی که با نویسنده این گزارش مرتبط نشد، نمی‌دانست که OX80 به کامپیوتر وی حمله کرده است.

وی نهایتا تصمیم به خرید یک کامپیوتر جدید گرفت تا این‌که مرتبا هزینه صرف بازسازی کامپیوترش کند. کل این ماجرا به وی نشان داده که رعایت هشدارها برای ایمن نگه داشتن کامپیوتر در قبال هکرها بسیار راحت‌تر از تعمیر مداوم کامپیوترها بعد از آلوده شدن است.

OX80 در سن چهارده سالگی شروع به برنامه‌نویسی کامپیوتری کرد و مانند بسیاری از هکرهای هم‌نسلش با America Online شروع کرد و نخستین هک موفقیت‌آمیزش را با ورود به یک اتاق چت در سایت AOL انجام داد. پس از این‌که کامپیوتر وی نیز مورد حمله یک هکر به نام «I"M GAY» قرار گرفت، وی موفق شد از طریق کامپیوتر دوستش آن را خنثی کند و از آن زمان به بعد، کارش، مدام سروکار داشتن با هکرها بود. وی دبیرستان را برای گذراندن وقت در چت‌روم‌های اینترنتی که دریای ارتباطات نوشتاری است، رها کرد. چت‌روم‌ها یکی از محبوب‌ترین و سنتی‌ترین وسایل عملکرد هکرها هستند.

تا حدود دو سال پیش OX80 تنها از هکرها برای حملات کوچک و مبارزه با دشمنان اینترنتی خود استفاده می‌کرد، اما طی چند هفته، کامپیوتر وی به یک ماشین پولساز تبدیل شد.

OX80 می‌گوید که وی به راحتی توانایی تحصیل و گرفتن مدرک تخصصی در علوم کامپیوتر را دارد، اما ایده داشتن یک کار صادقانه و یک تکنولوژی مشروع برای من در برابر این درآمدهای مشروع، زیاد جذاب نیست.

وقتی از او می‌پرسیم که آیا هیچ‌وقت نگران نیستی که تو را دستگیر کنند، دست‌هایش را در جیبش می‌برد و می‌گوید: «واقعیت را می‌دانی مرد، من از این متعجبم که چطور تا حالا من را دستگیر نکرده‌اند و برایم مهم نیست». البته بعد اعتراف می‌کند که هر شب از ترس این‌که مبادا کسی وارد اتاقش شده و او را دستگیر کند، بیدار می‌شود. او می‌گوید: «برایم مهم نیست اگر هم دستگیر شوم، پول کافی دارم تا یک وکیل خوب بگیرم».

OX80 معمولا برنامه‌های سایت‌هایی مانند XXX، Toolbar را که شرکت‌های تولیدکننده معتقدند تنها در صورت رضایت کاربر بر روی کامپیوترش نصب می‌شود، به راحتی تغییر داده و مورد استفاده قرار می‌دهد.

«Mjay» نوزده ساله که دوست OX80 است می‌گوید، به طور میانگین هر دو هفته 2400 دلار برای نصب برنامه‌های OX80 به دست می‌آورد. برای هر نصب در کامپیوترهای آمریکایی 20 سنت و در کامپیوترهای شانزده کشور (از جمله فرانسه، آلمان و انگلیس) 5 سنت دریافت می‌کند.

البته بعضی سایت‌ها نیز برای کنترل این هکرها و خنثی کردن و شناسایی حملات آنان فعالیت می‌کنند که معمولا موفقیت خود هکرها را ندارند. یکی از این سایت‌ها ChangeIP.com است که «سام نوریس»، مدیر این سایت می‌گوید: حدود بیست ساعت در هفته را صرف جلوگیری از حمله هکرهایی مانند OX80 و Mjay می‌کند.

نوریس هر روز صبح ایمیل‌هایی را از سرورهای مختلف دریافت می‌کند که سعی می‌کنند، خطرناک‌ترین مراکز تجمع هکرها را نشان دهند. وی می‌گوید: «نخستین کاری که من می‌کنم این است که کسانی را پیدا کنم که از سرور من استفاده می‌کنند». وی لیستی را تهیه کرده که بیست سایت از مهم‌ترین سایت‌های ایجادکننده ترافیک را در سرور وی نشان می‌دهد که به گفته وی، بیشتر آنها جایگاه هکرها هستند.

نوریس می‌گوید که پس از جمع‌آوری شواهد مبنی بر جرایم یک حساب، حساب آن شخص بسته شده و از سرور وی جدا می‌شود و به این ترتیب، دیگر کامپیوترهایی که از سرور وی استفاده کرده و آلوده شده بودند، پاک می‌شوند، اما معمولا این هکرها سرور دیگری را پیدا کرده و یک ایمیل مؤدبانه به سرور قبلی می‌فرستند که چرا خدمات آنها قطع شده است.

معمولا این سرورها می‌توانند، اطلاعات هکر را در اختیار مأموران اجرای قانون قرار دهند، اما این کار نیازمند گذراندن مراحلی پیچیده و سخت است، ولی معمولا همه سرورها به محض شناسایی یک مجرم، سریعا آن را از بین می‌برند و کم‌پیدا می‌شود که به تحقیق در مورد شناسایی وی پرداخته تا اطلاعات را به مأمور بدهند.

با قبول مصاحبه با ما، OX80 تصمیم می‌گیرد که جریان را به پدرش بگوید، اما می‌گوید: نمی‌توانم این خبر را به مادرم بدهم، چراکه وی یک مسیحی معتقد است. پس از گفتن واقعیت به پدرش، او پاسخ داد که امیدوارم به خاطر این کار به زندان نیفتی و امیدوارم که سایت‌های مستهجنی که پخش کرده‌ای، جزو سایت‌های قانونی باشند.

این سؤالی بود که در ذهن خود OX80 نیز مدتهاست که پیش آمده و به جای احساس خطر در هر لحظه زندگی‌اش، وی شروع به صحبت در مورد ترک این کار مجرمانه کرده و ابراز امیدواری می‌کند که به ارتش بپیوندد، چراکه به استدلال وی نه تنها نظم و انگیزه در آنجا حاکم است، بلکه پلی آزاد برای رفتن به دانشگاه نیز هست.

OX80 می‌گوید: «درآمد ماهیانه حدود 10 هزار دلار خوب است، اما وقتی قانونی نیست، همیشه احساس نگرانی وجود دارد. من هر شب باید لپ‌تابم را پنهان کنم...».

وی می‌گوید که این عقیده‌اش را با عده‌ای از مشتریان در میان گذاشته و آنان خواسته‌اند که وی این کار را نکند اما می‌گوید: «با ارتش من جای ثابتی دارم و می‌توانم حقوق بیشتری به دست آورم، در حالی که همان کار مورد علاقه‌ام را نیز انجام می‌دهم. به هر حال باید از این سوراخی که در آن زندگی می‌کنم، خارج شوم.

منبع: «واشنگتن‌پست»
ترجمه: سعید حسن‌پور



 
روایت تکان‌دهنده شکنجه‌های ساواک(دوشنبه 85 دی 11 ساعت 12:28 صبح )


غلامعلی رجایی

مراسم بزرگداشت بیست و هفتمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بهانه‌ای شد تا بچه‌های زندان با میدانداری بنیاد شهید دور هم جمع شوند آن هم نه فقط تهران نشینان که اکثراً مثل من غیر تهرانی‌اند بلکه شهرستانیها هم در این همایش که با عنوان زیبای فجرآفرینان زینت یافته بود حضور داشتند.

تالار بزرگ اجتماعات وزارت کشور که احتمالاٌ گنجایش بیش از شش هفت هزار نفر را در دو طبقه دارد در همان ساعت اول مملو از شرکت کنندگانی بود که به دعوت بنیاد شهید با خانواده در این مراسم حضور یافته بودند.
جلسه با سه ربع ساعت تأخیر که عادت ما ایرانی‌هاست آغاز شد.

دکتر سیدکاظم اکرمی که یار صدیق شهید رجایی است و شنیده‌ام مقام معظم رهبری در سفر به همدان از ایشان تقدیری داشته‌اند، پس از تلاوت آیاتی از قرآن در مسند رئیس کانون زندانیان سیاسی نوشته‌ای را خواند که جمله‌ای از آن در ابتدای مراسم مرا به وجد آورد: امیدواریم هرگز شاهد به زندان رفتن یا در زندان ماندن کسی به خاطر نوشتن کتاب یا مقاله‌ای در روزنامه نباشیم» و خدا کند دامنه این تفکر که در دولت پیشین تا حدودی به آن پرداخته شد، به دولت کنونی هم کشیده شود و روزی و روزگاری از زبان منتخب جدید مردم جناب آقای دکتر احمدی نژاد مانند خاتمی بشنویم که زنده باد مخالف من!

هر چند این شعار در حد شعار ماند و در زیر مجموعه‌های دولت، چه آنان که بر خط خاتمی بودند و چه آنان که با تسامح ایشان به رغم مغایرت با دیدگاه‌های وی بر سر مسئولیت ماندند، مخالفان را بر نتافتند.

تقریباً در سالن بزرگ اجتماعات جا برای نشستن نیست که جواد منصوری به جایگاه دعوت می‌شود تا خاطره‌ای بگوید و از هزاران ناگفته و ناشنیده سخنی براند. جواد، خوب آغاز می‌کند: «خوشحالیم در جایی جمع شده‌ایم که در زمان طاغوت برا ی حزب رستا خیز ساخته شد ولی حالا ما زندانیان سیاسی آن رژیم در آن تجمع کرده‌ایم». وی به حق به این نکته اشاره کرد که اگر چه حضار خاطره می‌شنوند و فیلمهای بازسازی شده از شکنجه‌ها را بر روی پرده می‌بینند اما شنیدن کی بود مانند دیدن! و تازه دیدن کی بود مانند حس کردن! و پیداست که دراین مجال، چقدر عرصه بر لفظ تنگ است و کمیت عبارات تا کجا لنگ!

جواد می‌گفت نیمه شبی مرا برای بازجوئی و شکنجه از سلول بیرون کشیدند، مرا به تخت بستند و چنان با شلاق زدند که بیهوش شدم. آنها از من اطلاعاتی راجع به آقای عزت شاهی می‌خواستند که بیشترین مدت را در سلول انفرادی ـ ظاهراً 27 ماه ـ دارد و در این قضیه از مرحوم دکتر شریعتی و شهید رجایی بیشتر در سلول انفرادی بوده است. منصوری می‌گفت: «وقتی مرا برای لحظاتی به حال خود رها کردند شنیدم یکی از آنها به دیگران می‌گفت اگر بیشتر به او شلاق بزنید خواهد مرد... نتیجه این شد که رهایم کردند و دو سرباز مرا کشان کشان به درون سلولم انداختند و رفتند. با بدنی مجروح و خونین در سلولی کثیف، سرد و خالی از همه چیز؛ از شدت درد امکان استراحت نبود ترجیح دادم رو به قبله بخوابم تا اگر عمرم رو به اتمام است، رو به قبله از دنیا بروم. لحظاتی چشمم به خواب گرم نشده بود که در سلولی که هیچ کس جز من در آن نبود دستی شانه ام را فشرد و گفت جواد پاشو نمازت رو بخوان!

چشم که باز کردم، کسی را ندیدم حیرت زده ماندم که چه اتفاقی افتاده است. از طرف دیگر در سلول ساعتی نبود تا بدانم زمان در چه وضعی است. به زحمت بلند شدم و خودم را به در رساندم و به شدت به در کوفتم و به سربازی که آمد گفتم می‌خواهم نماز بخوانم. او گفت اولاً الان ساعت سه نیمه شب است و ثانیاً من اجازه باز کردن در سلول را تا ساعت 8 صبح ندارم. اصرار مرا که دید گفت: پس تا مسئول من بیدار نشده، زود برو وضو بگیر و برگرد. پس از آنکه وضو گرفتم و نمازم را نشسته خواندم از بلندگوی حسینیه دهکده اوین صدای اذان صبح به گوشم رسید.

روز بعد، حسینی، شکنجه‌گر معروف تا مرا دید، گفت: اهه، این‌که هنوز زنده است و شکنجه مجددا آغاز شد. پس از شکنجه دوباره مرا در کنار جوانی 17 ساله اهل یزد در در سلول انداختند که طوری شکنجه شده بود که گوشت و استخوان پاهای او دیده می‌شد و من چنان از دیدن وضعیت او که گمان می‌کنم در زیر شکنجه به شهادت رسید منقلب شدم که زخم‌ها و جراحت‌ها و دردهای خودم پاک از یادم رفت!

جواد منصوری سخنان خود را با این جمله تمام کرد: «همه ما هر نفسی که می‌کشیم مدیون این انقلاب هستیم» و به زبان کنایه می‌گفت، دوستان و رهبران ما کسی طلبکار انقلاب نباشد هر که در هرجا هست وام دار این مردم وانقلاب و امام است.

پس از سخنان آقای منصوری فیلمی از شکنجه زندانیان سیاسی در بازداشتگاه ساواک (کمیته مشترک ضد خرابکاری) که الان توسط وزارت اطلاعات به موزه عبرت تبدیل شده و بسیار دیدنی است پخش شد که با عباراتی از مصاحبه‌های زندانیان قدیمی همراه بود. بخشی از این عبارات این است:

ـ وقتی با شلاق چنان می‌زدند که پا ی ما ورم می‌کرد ما را بر روی همان ورم‌ها می‌دواندند که قابلیت خوردن شلاق بیشتری را داشته باشد!
ـ تا سر حد مرگ شلاق می‌زدند ولی به گونه‌ای که زندانی نمیرد
ـ بعضی دو سال مداوم تحت شکنجه بودند.
ـ کسی را می‌دیدم که سخت شکنجه می‌شد و در حال شکنجه قرآن می‌خواند و لب به اعتراف نمی گشود
ـ حسینی دائم الخمر بود و 4 سال بیشتر سواد نداشت، ولی می‌گفت دکتر است!
ـ ذره‌ای رحم در دل آنها نبود.
ـ شب تا صبح ما را شکنجه می‌کردند.

پس از پخش این فیلم که توسط دست‌اندرکاران موزه عبرت، الحق هنرمندانه ساخته شده بود، مجری از حضور دختر حضرت امام، خانم دکتر زهرا مصطفوی در جمع زندانیان سیاسی تشکر کرد و من احساس می‌کردم با بردن نام امام عطر دل انگیز یاد و نام او فضای سالن را آکنده می‌کند.
الحق چه برکتی دارد این مرد و چه حقی دارد بر گردن این ملت بزرگ که سرنوشت آن را به یمن مشیت الهی والطاف خاصه مولایش حضرت ولی عصر (ع) چنین تغییر داد.

منصوری که حرف می‌زند و از شکنجه شدن وحشتناک آن جوان 17 ساله سخن می‌گوید، به خاطرات خودم باز می‌گردم در صبح 9 فروردین 57 به همراه همرزم مجاهدم دانشجوی شهید عظیم اسدی مشکال و دوستان دیگری از دوستان دوران دانشجویی به نامهای رحیم طحان و غلامعلی اعظمی، در زیر شکنجه‌های مأموران شهربانی دزفول که چه که نکشیدیم در آن سحرگاه دستگیری. آنها ابتدا بدن ما را کاملاً خیس کردند و سپس با باتوم و شیلنگ و مشت و لگد به جان ما افتادند و من به چشم خود دیدم شیلنگ آب 15 متری به گونه‌ای قطعه قطعه شد که در آخر کار فقط یک متر از آن باقی ماند که آن را هم به کناری انداختند! و لحظاتی بعد، در یک متری خودم عظیم را در حال احتضار دیدم و به گوش خودم شنیدم که پزشک قانونی به رئیس آگاهی می‌گفت: فایده‌ای ندارد، دارد تمام می‌کند و راست گفت، چه نیم ساعت بعد عظیم به شهادت رسید.

آری به همین سادگی سرو بلند امید یک خانواده را سرنگون کردند. در آن زمان شاید کمتر کسی می‌دانست که فرزندان این ملت چگونه با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنند. بارها به دوستان گفته ام نوع شکنجه‌هایی را که در آن روز دیده‌ام هرگز بازگو نخواهم کرد و با خود به قبر خواهم برد.

مجری سپس از خانم مرضیه حدیده‌چی که به نام «دباغ» معروف است، به جایگاه برای خاطره دعوت کرد. وی با تأنی به کمک عصایی که در زیر چادر مشکی اش دیده می‌شود به طرف تریبون می‌رود. چه کشیده است این زن در زندانهای ستم شاهی و در عصر غربت و تبعید امام امت، خدا می‌داند. وی پس ا ز بسم الله بر قوم ظالمین لعنت می‌فرستد که پیداست چه بغضی در دل نهفته دارد. او را با عصا که می‌بینم یاد خاطراتی می‌افتم که برای من تعریف می‌کرد که به امام گفته است برای حمل تیربار در دوران مبارزه چریکی نمی توانسته است چادر بپوشد و … خدایا چه کسی جز تو می‌داند این زن کیست و چه کشیده است؟

او هم سخن منصوری را تأیید می‌کند که آنچه را که دید و کشید نمی تواند به زبان بیاورد. با بردن نام شکنجه گران معروف ساواک مانند حسینی، تهرانی، قندی، منوچهری که از او با عبارت لعنه الله علیه یاد می‌کند و با بغضی خاص ادامه می‌دهد که شکنجه زنان در ساواک با مردان فرق می‌کرد. وی دنیایی از حرف را با این جمله به حضار با نگفتن بقیه عباراتش منتقل کرد که دلیل آن این جمله بود که گفت: «من الان وقتی خبر اسیر شدن زن‌های عراقی و فلسطینی را می‌شنوم دعا می‌کنم اگر خدا مرگ این زن‌ها را برساند بهتر است از این‌که آنها در دست چنین جنایتکارانی اسیر باشند و آن ببینند که دیگران دیدند».

خانم دباغ از خاطره شکنجه دختر جوانش رضوانه می‌گوید که وی را برای شکنجه می‌بردند که شنیدن فریادهای وی چگونه لرزه بر اندام مادرش که سخت تر از او شکنجه دیده بود می‌انداخت. وی می‌گفت پس از آنکه صدای دخترم خاموش شد و نگهبان در سلول را باز کرد به سختی تا پشت در رفتم تا ببینم دخترم را آورده‌اند یا زندانی جدیدی به سلول وارد شد و اگر دخترم را آورده‌اند، زنده است یا مرده که ناگهان دیدم بدن نیمه جان رضوانه را در پتویی انداخته و کشان کشان به سلول رساندند. از دیدن وضعیت فرزندم که احساس کردم در زیر شکنجه دژخیمان شهید شده است (هر چند وقتی که بیهوش می‌شد به صورت او آب می‌ریختند تا به او هوش بیاید و شکنجه شود) بسیار بی‌تاب و مضطرب شدم که ناگهان صدای مصمم مرحوم آیت‌الله ربانی شیرازی در سلول مجاور بود، لرزه بر بدنم انداخت که آیه «و استعینوا بالصبر و الصلوة» ( از نماز و روزه کمک بگیرید ) را قرائت می‌کرد، مرا به خود آورد.

با شنیدن آن صدا و آیه، شروع به استغفار کردم که خدایا مرا ببخش. سپس لحظاتی ساکت شدم و به دخترم نگاه کردم که بر روی کف سلول چنان بی‌حس افتاده بود که احساس کردم مرده است و در دلم خدا را شکر کردم که مرد و از دست این پلیدان نامرد راحت شد. دوباره دخترم را برای شکنجه بردند و 16 روز بعد نیمه جان در سلول انداختند و رفتند.

این‌که این شیر زن چه دیده و چه کشیده که به مرگ فرزند جوانش نسبت به زنده ماندنش در اسارت راضی‌تر بوده است، فقط خدا می‌داند و بس.

به آقای شه‌روش، مدیر کل بنیاد شهید قزوین که خود از تیر خورده‌های تظاهرات در سن 17 سالگی در قزوین است و پای راستش را از زانو در این قضیه از دست داده می‌گویم نمی‌دانم خدا چگونه می‌خواهد با خانم دباغ معامله کند؟ و البته می‌دانم خانم دباغ و دباغ‌ها، خود به این نکته به خوبی واقف هستند که باید تا ابد سپاسگزار حضرت دوست باشند که به آنها توان تحمل چنین صدماتی را مرحمت فرموده است. خانم دباغ در پایان خاطره خود به تلخی می‌گوید: من و دخترم در زندان به مادر و دختر پتویی معروف بودیم، چون حجاب را از سرِ ما گرفته بودند و وقتی ما را به بازجویی می‌بردند ما به ناچار با بستن پتو به دور سرمان به اتاق منوچهری جلاد شکنجه‌گر ساواک وارد می‌شدیم و در سلول هم همان پتو را به جای روسری به سر می‌کردیم.

چقدر خانم دباغ از مردم اشک گرفت، خدا می‌داند! انگار روضه می‌خواند. جالب این‌که حتی بچه‌های زندان هم با شنیدن خاطرات او اشک می‌ریختند.

کاش می‌دانستم این اشک‌ها، اشک شوق است که بالاخره آن نظام رفت یا اشک حسرت از عدم شهادت در زیر شکنجه‌های ساواک یا اشک ندامت از ماندنی چنین در زمانه‌ای که احساس می‌شود آن دستاوردها دارد به سرعت از دست می‌رود و جامعه به سویی می‌رود که عزت شاهی‌ها و دباغ‌ها و منصوری‌ها و شهید رجایی‌ها و شریعتی‌ها و طالقانی‌ها و منتظری‌ها و خامنه‌ای‌ها بر سر آن، چه‌ها که نکشیدند که برای نمونه می‌توان رونق گرفتن جشن شب عشاق 16.فوریه (26 بهمن) در این کشور امیرالمؤمنین را مثال زد که همه دیدند در تهران و بعضی شهرهای بزرگ چه ترافیکی به خاطر خرید هدیه و گل و شیرینی ایجاد شد و میلیون‌ها پیام کوتاه SMS مبادله گردید.

خانم دباغ در آخرین جمله خود گفت ما باید قدر این انقلاب را بیشتر بدانیم و آن را به جوانان بیشتر بشناسانیم و مبادا خدای ناکرده مسائل خودمان ما را از تبعیت از ولایت باز دارد.

پس از خانم دباغ، خانم فرنگیس قاسمی دکلمه‌ای می‌خوانَد و می‌رود، که ‌ای کاش به جای آن، خاطره‌ای می‌گفت.
پس از پخش فیلم کوتاهی آقای سید محمود رضوی نثر نظم گونه‌ای را در قالب سفید که تذکار حالات بچه‌ها در زندان‌های شاه است و امیدهایشان به آینده می‌خواند. جمله آخر دکلمه او خیلی جالب بود که با صلابت خاصی می‌گفت: «ما نمی‌میریم». دکلمه او که در حال تمام شدن بود، جناب آقای ‌هاشمی رفسنجانی به سالن وارد می‌شود؛ با همان دبدبه و کبکبه و تعدادی پس رو و پیشرو همیشگی‌اش که انگار با او یکی شده است و چقدر نقش دارند این اطرافیان که چنین شخصیت‌های مجاهدی را در غبار و حجاب تشریفات چنین رفتارهایی، گم و محجوب نگه می‌دارند و افسوس که بعضاً این رفتارها همزاد آنها شده است!

در این فکر غوطه‌ورم که مجری برنامه با تعبیر مفسر کبیر قرآن از آقای ‌هاشمی دعوت می‌کند تا برای اهدای جوائز به تعدادی از زندانیان سیاسی به جایگاه بیاید.حق و نقش و سهم غیرقابل‌انکاری که آقای ‌هاشمی در تفسیر جاویدی که به کمک تیم همکار خود نوشته است دارد بر جامعه ما پوشیده نیست ولی‌ ای کاش حرمت عناوین و القاب بهتر از این نگه داشته شوند و حرمت مفسران بزرگی مانند علامه طباطبایی همسنگ دیگرانی که اگر چه در این راه کوشیده‌اند اما به مقام و منزلت وی نرسیده‌اند قلمداد نشوند. قبل از سخنرانی آقای ‌هاشمی و آقای دهقان رئیس سازمان بنیاد شهید و امور ایثارگران که نقشی ستودنی در برگزاری این همایش ابتکاری ـ هرچند دیر برگزار شد ـ دارد، با ارائه توضیحاتی درباره این همایش از آقای‌هاشمی دعوت می‌کند سخنان خودشان را به عنوان اختتامیه جلسه بیان نمایند.

مجری از آقای‌هاشمی و آقای کروبی که او هم زندانی سیاسی است و در مراسم با صفا و تواضع همیشگی خود در مراسم حضور یافته و آقای دکتر اکرمی و آقای دهقان رئیس سازمان بنیاد شهید و دکتر خامه یار معاون پژوهش بنیاد شهید برای اهدای جوائز 14 نفر از زندانیان سیاسی قدیمی به عنوان سمبل سایر زندانیان سیاسی به جایگاه دعوت می‌کند و از 14 نفر از جمله: همسر و فرزند شهید عراقی، آقای سید کاظم موسوی بجنوردی، آقای ابوالقاسم سرحدی زاده که او هم با عصا راه می‌رود و با دو برادرش زندانی سیاسی بوده است و دختر خانم دباغ و دکتر عباس شیبانی و ناصر خالقی و طاهره سجادی و عزت الله مطهری و فرزند شهید آیت الله سعیدی حسین زاده موحد و خانواده شهید علی محمد طالبیان و... می‌خواهد تا برای دریافت لوح تقدیر در جایگاه حضور یابند.

آقای‌ هاشمی در ابتدای صحبت خود از دست اندرکاران برنامه و به ویژه عنوان زیبای فجرآفرینان تقدیر می‌کند و با تیز هوشی خاص خود این مسئله را به تاریخ مربوط می‌کند و می‌گوید: در تاریخ ملت ما تشکیل این جلسه بی‌نظیراست. وی سپس با تأکید خاصی می‌افزاید: در رابطه با شکنجه‌هایی که شده است مردم ما هرگز نخواهند دانست در زندان‌ها بر زندانیان سیاسی رژیم شاه چه گذشته است و به شعری از شاعری عرب اشاره می‌کند که: مردم به مغازه‌های روغن فروشی می‌روند و شیشه‌های روغن چیده شده را در کنار هم می‌بینند اما نمی دانند در گذشته بر سر دانه‌های کنجد بین دوسنگ آسیابی که بر اثر فشار آنها این روغن درست شده چه آمده است. وی با اشاره به اصطلاح ملی کشیدن که نزد همه زندانیان سیاسی معروف و مرتبط با کسانی بود که دوران محکومیتشان را سپری کرده ولی رژیم شاه آنها را بدون دلیل در زندان نگه داشته بود می‌گوید: رژیم شاه در این اواخر حتی نیازی به صدور حکم برای زندانی کردن افراد نداشت و اگر مردم به میدان نمی آمدند بعضی از ما‌ها شاید حالا حالا‌ها هنوز در زندان بودیم.

جلسه تمام شد و لحظاتی بعد آغوش است که وا می‌شود و بچه‌هایی که سالهاست همدیگر را از نزدیک ندیده‌اند برای همدیگر آغوش می‌گشایند.
آیا قدر و منزلت این مردان و زنان شناخته خواهد شد؟



 



--------------------------------------------------------------------------------
سیدرضا حسینی نسب

--------------------------------------------------------------------------------



نگاهی گذرا به طرح‌های استراتژیک جهان غرب از یکصد سال گذشته تاکنون در قبال سرزمینی که کشور ما را نیز احاطه کرده است، ملت ایران را در برابر مسئولیتی بزرگ و تاریخی قرار می‌دهد. در این نوشتار، با اشاره به طرح‌های مذکور از طرح «تصرف هارتلند» تا طرح «تجزیه ایران»، روشن می‌گردد که حالت هجومی قدرت‌های غربی نسبت به منطقه و کشور ما در عصر حاضر، امری مقطعی و خلق‌الساعه نبوده، بلکه بر مبنای استراتژی‌های پیچیده و حساب شده استوار گردیده است.

طرح تصرف «هارتلند»
«سر مکیندر» جغرافیدان بریتانیایی در سال 1904 میلادی، نظریه تصرف «قلب جهان» (Heart Land) را مطرح کرد. دیدگاه‌های وی در کتاب‌های «محور جغرافیایی تاریخ» و «حقیقت و آرمان‌های دمکراتیک» تبیین گردیده است. او سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا را «جزیره جهانی» (World Island) نامگذاری کرد و محور مرکزی این جزیره جهانی را به عنوان «هارتلند» (قلب جهان) نامید. از دیدگاه این جغرافیدان، «هارتلند» عبارت است از منطقه گسترده ای که از شرق به سیبری غربی؛ و از غرب به رودخانه «ولگا» در روسیه؛ و از شمال به اقیانوس منجمد شمالی؛ و از جنوب به ارتفاعات هیمالیا و ارتفاعات ایران و ارتفاعات مغولستان محدود می گردد. «سر مکیندر» پس از چندی، دامنه غربی «هارتلند» را تا حدود کشورهای اروپای شرقی توسعه داد. بر این اساس، «قلب جهان» منطقه وسیعی است که شامل بخش بزرگی از ایران، افغانستان، آسیای میانه و بخش مهمی از روسیه می شود و دریای خزر در میان آن جای دارد.

وی در سال 1919 اعلام داشت: «هر قدرتی که بر اروپای شرقی دست یابد، بر «هارتلند» تسلط می یابد، و هرکس بر هارتلند (قلب زمین) تسلط یابد، بر «جزیره جهانی» حاکم خواهد شد؛ و هرکس بر جزیره جهانی حاکم شود، فرمانروای همه جهان خواهد بود».

طرح «تصرف هارتلند» در یکصد سال گذشته مدّ نظر استراتژیست‌های کشورهای غربی و قدرتهای بزرگ در مغرب زمین بوده است. پس از تولّد سه ایدئولوژی از درون حرکت مدرنیسم غربی (یعنی: ناسیونالیسم، سوسیالیسم و لیبرالیسم)، هریک از حوزه های ایدئولوژیک مذکور در برهه‌ای از زمان با الهام از طرح «هارتلند» برای تصرف «قلب زمین» خیز برداشته‌اند و دو بلوک اول و دوم در تأمین کامل هدف یاد شده ناکام گردیده‌اند و بلوک سوم در حال تجربه کردن تصرف کامل آن برآمده است. و اینک توضیح مطلب: در جریان جنگ جهانی، ارتش مغرور نازی به رهبری هیتلر که نمایندگی «ناسیونالیسم» را بر عهده داشت، پس از تصرف بخش عمده اروپا، به منظور تصرف «قلب جهان» به روسیه لشکر کشی کرد ولی با مقاومت حریفان قدرتمندش، طعم تلخ شکست را چشید و بدینسان، ارتش آلمان در سال 1946 با تحمل ناکامی از آن سرزمین باز گشت و سقوط هولناک ایدئولوژی «ناسیونالیسم» و حکومت هیتلر را به تماشا نشست.

در سال 1979 ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی که نمایندگی «سوسیالیسم» را بر عهده داشت، به منظور تکمیل و توسعه تسلط خود بر «هارتلند» به افغانستان که در این حوزه قرار دارد و دارای ارزش خاص استراتژیک است لشکر کشی نمود؛ ولی با مقاومت حریف همزاد خویش یعنی جهان غرب که نمایندگی «لیبرالیسم» را بر عهده داشت با همکاری «کمربند سبز اسلامی» زمین گیر شد و در فاصله سالهای 1988 و 1989 مجبور به عقب نشینی از افغانستان شد. اتحاد جماهیر شوروی دو سال پس از این حادثه، در سال 1991 سقوط کرد و امپراطوری «سوسیالیسم» متلاشی گردید.

اینک بخشی از جهان غرب به عنوان مظهرایدئولوژی «لیبرال دموکراسی» یکّه تاز میدان شده و در پناه قدرت و ثروت هنگفت خود و پس از شکست دادن دو حریف همزاد خویش، در صدد برآمده است تا سیطره خود را بر «هارتلند» به عنوان کلید فتح جهان، به کمال برساند.

طرح تجزیه ایران
در پرتو آنچه گذشت، راز طمع ورزیدن تنها بلوک بازمانده از سه حوزه ایدئولوژیک غرب نسبت به کشور بزرگ ایران به خوبی روشن می گردد. این سرزمین پهناور علاوه بر اینکه بخش مهمی از «قلب جهان» را تشکیل می‌دهد، دارای ویژگیهای منحصر به فردی است که بر طمعکاری قدرتهای سرمست در عصر حاضر افزوده است. بر مبنای یک نظر کارشناسی، کشور ایران با شش حوزه ژئوپولیتیکی به شرح ذیل ارتباطی تنگاتنگ دارد:

1ـ حوزه قفقاز و آناتولى (ایران، ارمنستان، گرجستان و روسیه)
2ـ حوزه دریاى خزر (ایران، ترکمنستان، قزاقستان، روسیه و آذربایجان)
3ـ حوزه فلات ایران (ایران، پاکستان و افغانستان)
4ـ حوزه آسیاى مرکزى (ایران، ترکمنستان، قزاقستان، ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان)
5ـ حوزه دریاى عمان و اقیانوس هند (ایران، پاکستان، هند، عمان و امارات متحده عربى)
6ـ حوزه خلیج فارس (ایران، عراق، کویت، عربستان، امارات متحده عربى، قطر، بحرین و عمان).

با توجه به نقش کلیدی ایران در امر سیطره بر «قلب جهان»، چشم طمع داشتن قدرت‌های بزرگ به این سرزمین زرخیز امری آشکار است. اما آنچه بر نگرانی صاحبنظران افزوده است، دیدگاه جدیدی است که قدرت‌های مذکور برای عملیاتی کردن طرح تسلط بر «قلب جهان» از طریق «تجزیه ایران» اتخاذ کرده‌اند. در اینجا به عنوان مثال، سه نمونه از گزارشاتی را که از طریق رسانه ها منتشر گریده از نظر شما می‌گذرانیم:

1. در سند اول که در انگلستان به تاریخ 24 فوریه 2006 پیرامون گزارش روزنامه «فایننشال‌تایمز» منتشر گردیده با اشاره به پژوهشهای بخشی از نیروهای غربی چنین می‌خوانیم:
«این تحقیقات با افزایش نا آرامی‌های قومی و مذهبی در عراق همزمان است و به نوشته این روزنامه، هدف از این تحقیق، بررسی نقش اختلافات قومی در تجزیه احتمالی ایران است.

«فایننشال‌تایمز» با اشاره به قوی بودن هویت ملی در ایران می‌گوید، «روابط قومی در این کشور به خاطر تنوع قومیت‌ها و زبان‌های مختلف پیچیده تر از عراق است».

2. در گزارش دوم، ضمن بیان دیدگاه «میشل شوسودفسکی» مدیر مرکز تحقیقات جهانی سازی و استاد اقتصاد در دانشگاه اتاوا در کانادا چنین می‌خوانیم:

« ... اما چرا مسوولان ایرانی ظرفیت توسعه اقتصادی آمریکا را در قالب توسعه نظامی گری به خوبی مورد شناسایی قرار نداده‌اند و وارد معرکه‌ای شده‌اند که نتیجه آن به شرح زیر است:
1. رشد مجتمع‌های نظامی و صنعتی آمریکا در قالب توسعه نوین اقتصادی.
2. آزمایش سلاح‌های جدید در مصاف با ایران.

3. تسلط بر اقتصاد خاور میانه و اقتصاد کشورهای آسیای شرقی و تسلط بر انرژی آسیای میانه و خلیج فارس.
4. فرا رفتن وضعیت ایران از اپوزیسیون قانونی داخلی و فراهم شدن ایفای نقش برای اپوزیسیون بر انداز خارجی.
5. فعال شدن محوریت تجزیه طلبی با محوریت قومی، عقیدتی.

3. در گزارش سوم چنین آمده است:
در تیر ماه سال 1383 کنفرانسى تحت عنوان «ایران، زمان روى آوردن به نگرشى تازه» توسط شوراى سیاست خارجى ایالات متحده در واشنگتن و با حضور بیش از 300 نفر از نظریه‌پردازان و استادان برجسته علوم سیاسى برگزار شد. در این کنفرانس قرائت گزارش شوراى روابط خارجى در مورد نحوه مواجهه با ایران به عنوان مهمترین بخش کنفرانس مورد توجه محافل سیاسى و رسانه‌هاى بین‌المللى قرار گرفت. گزارشى که با مدیریت و نظارت «برژینسکى» و «رابرت گیتس» تهیه شده بود.

در این کنفرانس، ویژگی‌های منحصر به فرد ایران در منطقه بیان گردیده و به منابع سرشار نفت و گاز آن به شرح ذیل اشاره شده است:

مواهب عظیم طبیعى ایران که تقریبا 11 درصد ذخایر نفتى جهان را در خود جاى داده و دومین منبع بزرگ گاز جهانى است ایران را به بازیگرى با نقش غیر قابل انکار در عرصه اقتصاد جهان تبدیل کرده است.

تهیه‌کنندگان این گزارش در نتیجه گیرى مباحث ارایه شده در این گزارش یادآور مى شوند: ما در برابر ایران دو راه بیشتر در پیش روى نداریم:
1ـ تغییر حکومت با جنگ سخت
2ـ راهبرد جنگ نرم همراه با تعامل درگیرى تماس محتاطانه و گزینشى و اتخاذ سیاست تشویق و تهدید راهبردى که اصول آن در طرح فروپاشى شوروى تعریف و تجربه شده است که برخى از آن محورها توسط «زوگانف» رئیس مجلس روسیه «سرگئى بابورین» معاون رئیس مجلس «تیخونف» نماینده دوما «ایلوخین» رئیس کمیسیون امنیت مجلس روسیه و «یاکوفلف» دستیار ویژه و مشاور ارشد گورباچف بیان گردیده است که به مناسبت موضوع بحث، به برخى از این موارد اشاره مى نماییم:
1ـ سازماندهى یک ستون پنجم در سطح مقام‌هاى بلند پایه شوروى
2ـ ایجاد چتر حمایتى قوى براى حمایت از عوامل مذکور
3ـ دمیدن در تنور اختلافات داخلى و بروز جنگ قدرت میان گورباچف و یلتسین
4ـ دیکته کردن تجزیه طلبى و استقلال جمهورى‌هاى بالتیک
5ـ تحریک اقوام و مذاهب و اشاعه تجزیه طلبى ... ».

رسالت تاریخی ایرانیان
اینک پس از آشکار شدن عمق اهداف قدرتهای بزرگ جهانی در قبال کشور ما که چونان دژی استوار در یکی از حیاتی ترین مناطق «قلب جهان» قرار دارد، رسالت تاریخی ملت بزرگ ایران در حفظ وحدت کلمه به خوبی روشن می‌گردد.

از سویی دیگر وظیفه مسئولان کشور در توزیع عادلانه ثروت و رسیدگی کامل به مشکلات فرهنگی ، اقتصادی و اجتماعی اقوام ایرانی و اقلیت‌های مذهبی، سنگین‌تر می‌شود.

نکته قابل توجه دیگر در این زمینه اینست که این هنر یک حکومت نیست که قدرتهای بزرگ جهان را علیه کشور خود متحد کند. شرایط کنونی، انسان را به یاد ذکاوت پیامبر بزرگ اسلام (ص) می اندازد که در شرایطی مشابه، قرارداد صلح حدیبیه را زمینه ساز فتح باشکوه مکه قرار داد.

سخن دیگر این‌که قدرت‌هایی که خواستار تجزیه ایران هستند باید بدانند این کشور سرافراز در طول تاریخ هزاران ساله خود، در برابر طوفان هجوم اسکندرها، چنگیزها و برخی از سلاطین تازی هرگز محو نگردیده و نخواهد گشت و پیمان برادری اقوام ایرانی به خواست خداوند، جاودانه خواهد ماند.


 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 0  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 79774  بازدید


» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «